October 26, 2005
تا به کی؟

می دونی چی حالمو بهم می زنه؟ این زرزر خندیدن و از یک طرف شماره تلفن به زور دادناتون به دخترا و از یک طرف دیگه این روزا لباس سیاه پوشیدناتون. از یک طرف ریش پنترا گذاشتن و ژل زدن به موهاتون توی خیابون الاف بودن و هیکل دخترا رو با نگاه خوردنتون از طرف دیگه این روزا چای دم چهارراه ها پخش کردنتون، خرما دادناتون. از یک طرف فکل گذاشتن و مانتوهای چسب پوشیدنتون، لباس های مد روز پوشیدناتون، کتاب خوندناتون و احساس روشنفکری کردنتون، حرف های گنده گنده زدناتون و اینکه ما دیگه نسل جدیدیم و قرار نیست کارهایی که مامان و باباها کردن رو بدون پرسش تکرار کنیم و از طرف دیگه شب ها رفتنتون به مجلس های خاله زنکی و قران سرگرفتناتون.
تا به کی می خواین دورو باشین؟ تا کی می خواین خودتونو گول بزنین؟ تا کی می خواین با هر بادی به هر طرفی بچرخین؟ چرا تکلیفتون رو با خودتون روشن نمی کنین؟ چرا هر راهی رو که انتخاب می کنین ادامه نمی دین؟ به خدا همون پسر و دخترایی که چفیه می اندازن و چادر می پوشن و تکلیفشون با خودشون روشنه از شما دوروها صاف ترند. تا به کی از این شاخه به اون شاخ پریدن؟


http://www.dreamlandblog.com/2005/10/26/p/06,56,24/