Send   Print

از طریق: عنکبوت

مدتی می‌کوشيدم برای پيش‌برد امور تحصيلی وبلاگ ننويسم اما وسط کار ناگهان درمی‌يافتم که دارم طرح نوشته‌ی بعدی‌ام را می‌ريزم! نوشته‌ی بعدی مثلاً قرار بود درباره‌ی اسلام‌ستيزی و فوايد آن باشد. مواد خام هم از چندجانب فراهم بود. اما چه فايده.
دل‌خوری‌ها و ناراحتی‌ها در وبلاگستان ساده ايجاد می‌شوند، پس زيادند. فلانی لينک مرا برداشته. ديگری به کامنت من جواب نمی‌دهد گو اين که به زبان بی‌زبانی منتظر جواب بوده‌ام. ديگری که يک کامنت خصوصی برايش فرستاده‌ام چنان عصبانی می‌شود که آن را به طور عمومی منتشر می‌کند و بد و بيراه مفصلی نثار چهار خط سوآل می‌کند. جای ديگری کامنت می‌گذارم که صاحاب گرامی‌اش مدتی خيلی لطف داشته اما کامنت‌ام به دلايل نامعلوم پاک می‌شود! ان‌شاءالله که گربه است. به يکی ايميل می‌زنم ماه‌هاست جواب نداده و حالا شايد شماره‌ی موبايل‌اش را که يک نوبت اشتباهی برای من ايميل کرده بيازمايم! يکی فمينيست است و از «عنکبوت خان» خوش‌اش نمی‌آيد (به ذوق زنانه در بيان نفرت از طريق نام‌گذاری توجه کنيد!) ديگری کمونيست است از اُمّل‌بازی و حزبل‌بازی خوش‌اش نمی‌آيد. يکی دوم خردادی است از تحريمی خوش‌اش نمی‌آيد، ديگری رويکرد به هويت ملی دارد و مدت‌هاست قول داده درباره‌اش بنويسد (درباره‌ی خيلی چيزهای ديگر هم قول می‌دهد اگر وقت پيدا کند) و از انفعال من در برابر غرب خوش‌اش نمی‌آيد. هر کس قانون و اخلاقی برای خودش دارد، می‌آيد چکشی به قوطی حلبی قُر شده‌ی ما می‌زند که صاف‌اش کند و بلکه مطابق مرام خودش مرا هم ادب کند. من کشته مرده‌ی کامنت‌هايشان هستم ولی گاهی چکش را که می‌زنند می‌روند به امان خدا و منتظر نتيجه‌ی تأديب‌شان هم نمی‌مانند. حق دارند، مثل من که وقت مفت ندارند.
وبلاگستان محل تورم شخصيت‌های ورم‌کرده‌است (اين جمله‌ی قصار را بدهيد با آب طلا بنويسند!) اما کسی خبر دارد بنيان‌گذار اين خودبزرگ‌بينی‌های اينترنتی کجاست؟ زنده‌است يا مرده؟ احتمالاً کسی در دنيای وبلاگ فارسی اهميت نمی‌دهد چون خودبزرگ‌بينی اجازه نمی‌دهد! ما نمی‌توانيم باور کنيم آدم‌های لجوج و پررو و خودپسند هم گاهی ممکن است دردمند و اندوهگين و نيازمند همدردی باشند. تنها هديه‌ی ما فحش‌های پشت سر هم است که روانه می‌شود و «بچه مزلف» و «بچه آخوند» تازه مؤدبانه‌ترين‌شان است.
به تازگی گفته‌اند وبلاگ از جنس content نيست و از جنس communication است. پس شايد تنها کسی که از وبلاگ درست استفاده می‌کند شخص شخيص آقای نيک‌آهنگ کوثر است که وبلاگ‌اش تجلی يک شخصيت کاملاً برون‌گرا و اجتماعی است: روزنامه‌نگار است، خاطره می‌نويسد، نيش و کنايه می‌زند و جا به جا وارد «مذاکرات هسته‌ای» می‌شود، از زندگی روزمره می‌نويسد، کاريکاتور می‌کشد و خلاصه پر است از سرخوشی و نيروی فنری که از زير بار سال‌ها سانسور رها شده (ماشاءالله).
وبلاگ نوشتن برای بعضی ممکن است ادامه‌ی زندگی حرفه‌ای (خبرنگاری، روزنامه‌نگاری، سياست‌مداری، عاشق‌پيشگی، شاعری، مداحی، روضه‌خوانی، ...) باشد، برای بعضی مثل جروبحث‌های سبک روشنفکری در کافه‌های قديمی باشد، و برای بعضی منتشر کردن مقاله‌های آماتوری که هيچ‌جای ديگر منتشر نمی‌شوند. کسانی هم فکر می‌کنند عقايد مهمی دارند غافل از اين که تنها به درد خودشان می‌خورد. آن چه در اين بين غايب است بحث اقتصاد است. وبلاگ نوشتن چه فايده‌ی مشخص مادی برای من دارد؟ لطفاً وبلاگ‌نويسان اقتصاددان نئوکلاسيک جای دور نروند و عمل سوسياليستی وبلاگ‌نويسی را به دقت بررسی کنند: يا ما يک عده ديوانه هستيم که وقت عزيز خودمان را (که معادل طلاست) می‌گذاريم برای نوشتن يک سری متن که مفت و مجانی در اختيار همه هست و تازه خريدار هم ندارد، يا تئوری‌های آن‌ها درباره عرضه و تقاضا و غيره اشکالات مهمی دارد!