از طریق: روزنامه ی شرق
از موجبات افسردگى، ناكامى است و ما سال هاى سال است كه گرفتار ناكامى هاى متعدد و پى درپى هستيم. بد روزگار حكم برآن داشته كه هرگز كام ما روا نشود ناكام از عشق، ناكام از درس و مدرسه، ناكام از روزگار و ناكام از برد و باخت هاى متداول. ناكامى هاى مستمر، از ما موجوداتى افسرده و بى رمق ساخته كه حتى پيروزى هاى مقطعى، نجاتمان نمى دهد. به دور و برمان نگاه كنيد، در خواهيد يافت كه چه آنها كه برده اند و چه آنها كه باخته اند، هر دو به يك ميزان افسرده و بى حال و بى رمقند. انرژى اگر هست و اتفاقى اگر مى افتد، از شدت عصبانيتى است كه از دل افسردگى سر بيرون مى آورد.
ما موجوداتى خوشحال نيستيم و بابت چيز هاى كوچك خوشحال كننده اى كه همه مردم دنيا را سر ذوق مى آورد، دل شاد نمى شويم. افسردگى ما منحصر به روابط اجتماعى نيست و در چهار ديوارى خانه مان نيز محصور نشده است. اين افسردگى به همه وجوه زندگى و كار ما سرايت كرده و خوب يا بد بر روابط و مناسبات سياسى نيز سايه افكنده است. مردان سياسى، چه آنها كه برده اند و چه آنها كه باخته اند، گرفتار حدى از افسردگى هستند كه انرژى هاى ضرورى و لازم براى فعاليت هاى جدى از آنها گرفته شده است.
ناكامى مردم اين سرزمين سابقه اى ديرين دارد و ريشه افسردگى عمومى نيز در همين سابقه دويده است. البته عرصه هايى مثل سياست و اقتصاد حدى از انرژى و شوق حيات را طلب مى كنند كه راه را براى ورود خيل عظيم افسردگان ناكام به اين عرصه ها مى بندند، اما ظاهراً يك جاى كار اشكالى پيدا كرده و اتفاقى افتاده كه بدون انرژى و شوق حيات هم مى شود كار سياسى كرد و وارد عرصه هاى اقتصادى شد. سينماى افسرده را مى شود تحمل كرد. شعر هاى از سر افسردگى را مى شود شنيد و لذت برد. قصه هاى ناكامى را مى شود خواند و همذات پندارى كرد. با شهروندان افسرده مى شود سر كرد. روزنامه نگاران بى رمق افسرده را نيز مى شود تحمل كرد اما با سياستمداران افسرده چه كنيم؟ با افسرده دل هاى عصبانى كه عرصه هاى سياست را به تصرف درآورده اند بدون آنكه انرژى لازم را داشته باشند، با ناكامانى كه بر اقتصاد سايه انداخته اند بى آنكه شوق حيات داشته باشند چه كنيم؟