از طریق: کودکانه ها
کوچه ای شاید باشد
با درزهای دیوارهای آجری
و بوی برنجی که از پنجره ای می ریزد بیرون
کوچه ای که شاید برسد به ایوانی
رو به یک درخت گردو
چند بوته شمعدانی
و گیلاسی
که مثل عکسهای دور پریده رنگ
می گیرد
شکوفه های آبستنش را
روی سرم
هی!
با توام
با تو که اینقدر عقربه هایت تند می روند
با تو
که هر روز زنگ کشدارت
مرا به سمت مرگ می برد
می خواهم به کوچک ترین شکوفه
تاب ببندم
کوچه ای شاید باشد...