شکوفهها بیقرارند
ابرها منتظرند
تنگهای بلور میخندند
ماهیها میرقصند
سبزهها به رستنهای جاودانه
میاندیشند
به بهار، به رویش، به تکامل
به سال بیخزان
پ.ن. عمونوروز با عصایش درختان را از خواب زمستانی بیدار میکند. صدایش را میشنوید؟
شکوفهها بیقرارند
ابرها منتظرند
تنگهای بلور میخندند
ماهیها میرقصند
سبزهها به رستنهای جاودانه
میاندیشند
به بهار، به رویش، به تکامل
به سال بیخزان
پ.ن. عمونوروز با عصایش درختان را از خواب زمستانی بیدار میکند. صدایش را میشنوید؟