من نمیدانم این چه بلایی است که به جان بلاگستان افتاده که همه میخواهند ماهیت آن را تعریف کنند. همه ادعای رباست دارند و با کمک دوستانشان برای خود لقب هم میسازند. آن یکی حضرت ... میشود و این یکی صاحب ارض .... .
هر کسی کمی مورد توجه قرار میگیرد، میشود آقای ناظم این مدرسه با خطکشی چوبی. بالای منبر میرود و میگوید: بلاگ این است و آن نیست. آن یکی بلاگ خاله خشتک بازی میکند اما صاحب ارض هر دو عالم مظلومترین و بهترین بلاگ فارسی را مینویسد!
این را نوشتم تا بگویم شخصن با هر تعیین تکلیفی برای بلاگستان مخالفم. هر کس از ظن خود شد یار بلاگ خود. شما آزادید که هرطور دلتان میخواهد در بلاگتان بنویسید و این نه به من ربط دارد و نه به هیچ کس دیگری.
نیکان از دوچرخه سواریش مینویسد و اینکه دیشب طولانی خوابیده و چهها خواب دیده است. هاله گاهی گفتگوهایش با همسرش را برایمان مینویسد. کتابلاگ در مورد ادبیات و اوضاع نشر مینویسد و فرنگوپولیس دوست دارد سیاستهای امریکا را به زیبایی برایمان نقد کند. امشاسپندان دغدغههای فمینیستیاش را مینویسد و آقای ناظم مینیمالهای زیبایش را. سرزمین رویایی هم هرچه بر دلش بنشیند را تایپ میکند.
حال اگر کسی پیدا شود و بگوید نخیر، اینها هیچکدام نیست و آنچه من میگویم هست؛ کاملن در اشتباه است. هر که میخواهد باشد. اینکه: " بهروز نکردن وبلاگ والله بهتر است از نوشتن چرت و پرتهایی که هیچ منفعت معنوی ندارد. " نوعی تعیین تکلیف است برای دیگرانی که در این فضای مجازی از هر امر و نهی بیزارند. حالا اگر کسی بگوید بلاگستان را ابتذال فراگرفته است، و ما باید با این ابتذال مبارزه کنیم راستش را بخواهید سخنش کمی شبیه این گروهای فشار و بسیجیهاییست که دنبال هدفهای فرضی مبتذل میگردند و تا نابودی دشمن فرضی هم راهشان ادامه دارد.
این همه، نظر و نقد من بر ایدهی خوابگرد بود که سعی کردم منطقی و دور از احساس باشد. حال اگر دوستان نظر دیگری داشتند، در کمال احترام حاضر به بحث و گفتگو در این مورد هستم.