May 20, 2006
پـتـرس و انگشت‌های بلاتكليف!

از طریق: از پشت یک سوم

ميدونی، خوشحالم كه توی اين جامعه‌ی كه پترس‌ها دارند از سر و كولش بالا ميرند زن نيستم. بخاطر اينكه اگه پيش يكی نشستم و دو كلوم درددل كردم، يارو توی ذهنش سريع دنبال خونه خالی نميگرده. اگه يه موقع خر شدم و بخاطر مشكلی حس زنونگی‌م تحريك شد و دو قطره اشكی ريختم يارو نميگه اينها هم اشك تمساحه و طرف داره پا ميده. اگه يه موقع توی خيابون كه اصلاً جرأتش رو ندارم ولی توی محيط كار يه كمی با دوست و همكار، خودمونی‌تر شدم و يه كمی گفتم و خنديدم، همه پچ‌پچ كنون نمگين، فلانی هم تَـه‌ش باد ميده. اگه توی خيابون يه آدرسی پرسيدم طرف فكر نميكنه دارم بهش چراغ سبز نشون ميدم. هر چند به اين پترس‌ها اگه بخندی ظاهراً همچين بدشون هم نمياد سوراخ ما رو هم پر كنند!

ميدونی، كاشكی يه پترسی پيدا ميشد كه يه كمی فهم و شعورش، ذهن و روانش، ديد و نگرشش ميتونست عميق‌تر باشه، ميتونست ريشه‌ی‌تر ببينه، فقط به همين درزهای سطحی نگاه نكنه، ميتونست اونور سد رو هم ببينه. ماهی‌ها رو. خزه‌ها رو. جلبكها رو. آشغالها رو. اون لنگه كفش پاره پوره ول شده روی آب رو. حتی اون تك درختی كه تك و تنها، كيلومترها كيلومتر اونور سد دلش به همين آب آبی خوشه رو ببينه. ميدونی، كاشكی يه پترسی بود كه می‌تونست اون سوراخ سنبه‌های عميق روحی رو ببينه. ميتونست اونها رو بپوشونه!


http://www.dreamlandblog.com/2006/05/20/p/07,36,35/