از طریق: قاصدک*
شکل گربه است، گربه ولی مفنگیست. پایتختش تهران است، تختش اما پایه ندارد. ترک خراست، قزوینی بچهباز. رشتی بیغیرت است، اصفهانی زرنگ و دودرهباز. کرمانی تلباز است، بلوچ آدمکش. کرد قاچاقچیست، خوزستانی خالیبند.
شکل گربه است، گربه ولی واماندهست. پایتختش تهران است، اما تهرانش پر از بچههای کف تهران است که خر، بچهباز، بیغیرت، زرنگ، دودرهباز، تلباز، آدمکش، قاچاقچی و خالیبند شدهاند.
شکل گربه است، گربه ولی خیلی وقت است فقط ادای ببر و پلنگ درمیآورد. روزنامهنگارش زندانیست، زندانبانش وزیر. مغزهایش فراریاند، فراریانش بیمغز. شاعرانش بی سنگمزارند، مزارشریفاش دانشگاه.
شکل گربه است، اما گربه دیگر موش هم نمیگیرد. فیلسوفاش جاسوس است، کاریکاتوریستاش سوسکشناس. صندوق رایاش سطل زبالهست، زبالهاش قوت بینوایان.
شکل هیچ کس نیست. محمود جای سیدمحمد میآید، دنیا را آب میبرد اما آب از آب تکان نمیخورد. حق مسلماش زرد میشود، کمرنگتراز هالهی دور سر از مابهتران و پررنگتر از رنگ رخسار کودکان.
شکل هیچ چیز نیست جز دهانهای باز و رگهای طنابی گردن و صداهای دورگه و بانکهای سوخته و شیشههای شکسته و خشم کور و ستونهای ربوده شده و خزر آلوده و ارگ ویران و آرامگاه تخریب شده و تاریخ تحریف شده و ...
شکل گربهست. گربهای که زبان سرش نمیشود. فارسی،آذری یا مازندرانی، توفیری نمیکند. یک گوشه قوز کرده دارد چرت میزند و در دوردست کسی برایش لالایی میخواند. آن هم به انگلیسی. با لهجهی امریکن اکسپرس.