وقتی بازیکنان تیم ایران قدم بر سنگفرشهای رختکن استادیوم زنترال شهر لایپزیگ گذاشتند دیگر آخرین بازی ایران در جام جهانی 2006 تمام شده بود. نتیجهی همهی تلاشهای آنها تنها یک مساوی با تیم آنگولا و دو باخت بود. تیمی که میتوانست بهتر باشد اما مجموعهای از عوامل در برابر آن مقاومت کردند.
گرچه اینروزها بسیاری از روزنامهنگاران به دنبال یافتن دلیلی بر این وقایع هستند به گمان من شخص خاصی را نمیتوان مقصر نامید. تیم ایران مجموعهای از مشکلات را بر دوش میکشید و به تدریج در روزهای آخر معلوم شد که آنچنان وحدت و یکدلی در تیم ملی وجود ندارد که بتوان از آن انتظار کار جمعی خردمندانه را داشت.
به نظر من تیم ایران تنها میتوانست برابر مکزیک بهتر بازی کند و نتیجهی بازی مقابل پرتغال عادلانه بود. آنچه که همه این روزها فراموش کردهاند فاصلهی فوتبال ایران با تیمهای حرفهای دنیاست. اگر تنها ایران میتوانست یک پیروزی یا مساوی در برابر مکزیک کسب کند به آنچه حقش بود میرسید.
من بر خلاف خیلیها برانکو را خیلی مقصر نمیدانم. وقتی کریمی به درخواست او در بازی با آنگولا جواب رد میدهد، وقتی دایی با کمک لابیهایش قدرت نفوذ در تصمیمگیریها را دارد و وقتی تیم ملی در بزرگترین نمایش جهانی در کمپ خود به دو گروه طرفدار دایی و کریمی تقسیم میشود آیا باید انتظار یک بازی جمعی خوب را از آنها داشت؟
به نظر میرسد آنچه مارا میتواند امیدوار کند تنها انتظار برای چهار سال آینده است. گرچه با بیفکری نمایش تیمی خوبی در جام جهانی نداشتیم اما غصه خوردن بر آنچه گذشت راه حل این ماجرا نیست. ما پیروز بازیهای فستیوال جهانی آلمان خواهیم بود اگر از شکستهای خود درس بگیریم. درهای بازیکن سالاری را برای همیشه ببندیم و کلید آن را جایی پنهان کنیم چرا که تنها امید به آینده است که انسانها را برای فردایی بهتر زنده نگه میدارد.
همچنین بخوانید:
یاغی
نظرسنجی بیبیسی فارسی
تصویرهایی که ما ندیدیم و همیشه سانسور شدند