اینروزها هوا کمی سردتر شده. زود هم تاریک میشه. شب تقریبن از ساعت 6 عصر شروع میشه. بیشتر باد مییاد و پشت پنجره زوزه میکشه. آفتاب ظهر دیگه سوزاننده نیست و کاملن دلچسبه. شاید برای اینکه ساعتمامونو نکشیدیم جلو اینقدر زود بوی مهر رو میفهمیم.
با اینکه خیلی ساله محصل نیستم و اول مهر معنی خاصی برام نداره، اما هنوز از اول مهر بدم مییاد. بچه هم بودم دلم نمیخواست تابستون و سه ماه تعطیلی تموم بشه. حالا هم باز بوی مهر که مییاد همون حس قدیمی در من زنده میشه و دلم میگیره. بوی مهر، صدای هیاهوی مدرسه، تو هوای سرد صبحگاه ایستادن و به قرآن گوش دادن سر صف، فریاد بچهها تو راهروهای مدرسه و...
اینها همه حسهایی بود که این تاریک شدن زودهنگام هوا و سرد شدن هوا برام ایجاد میکنه. حسهایی غریب و دور، مثل کودکیهامون.