راست میگی نمیشه وطنت رو تو دو تا چمدون 23 کیلویی جا کرد. این روزها همه دارند میرن، داستان کشور ما مثل یه کلاس درسه که همه شاگرد زرنگها دارند ازش میرن بیرون. یه عده تنبل بیسواد دارند حکومت میکنند و ما هم مات و مبهوت منتظریم نوبتمون بشه بزنیم بیرون از کلاس.
بعد از مریم گلی انگار نوبت کیوانه. دو ماه پیش بود که اسم مریم روی موبایلم افتاد. اما نمیدونم کجا بودم که نشد جواب بدم. تا اینکه خبردار شدم مریم گلی هم رفته. شاید نشد لرزش صدای آروم و مطمئناش رو از اون سر گوشی بشنوم. برای همین دلتنگ شنیدن صداش موندم هنوز. مریمی که خیلی چیزا از نوشتههاش یاد گرفتم. اخلاقش برام جالب بود. احساساتش چند لایه بود. خودشو تجزیه میکرد و هیچ وقت نتونستم مثل مریم دربارهی روحیاتم فکر کنم.
حالا نوبت کیوانه تا از پشت شیشههای بدون مرز برامون دست تکون بده. بدون اینکه اینطرف شیشه رو نگاه کنه کولهپشتیاش رو برداره و در حالی که پاسپورتش رو روی میز مرد خندانی میذاره با خودش مدام تکرار کنه نباید گریه کنم. همهی اینها را نوشتم که بگم این مملکت بدون این جوونهای بیهمتا چیزی کم خواهد داشت. داره شبیه همون کلاسی میشه که کسی توش نمونده تا دو کلام حرف حساب توش شنیده بشه.
کیوان جان، وطن آدمی در قلب کسانی است که دوستش دارند. تلخیغربت به کامت شیرین باد. امیدوارم هرجا هستی موفق و سربلند باشی. سفرت خوش رفیق.