بعد از اینکه نوشتهی بلوط رو اینجا خوندم که گفته بود خواب منو دیده، زیاد تعجب نکردم. از این ماجراها در پشت پردهی بلاگها زیاد هست. بعد از اینکه باهم تماس گرفتیم و خوابش رو برام تعریف کرد دوتامون کلی خندیدیم. البته بنا به شرایط امنیتی نمیشه اینجا تعریف کنم :)
ما بلاگرها با بلاگهامون زندگی میکنیم. همین خراب شدن بلاگرولینگ اعصاب همه را بهم ریخته، چون یه جورایی با زندگی روزمرهی ما در ارتباطه. خیلی وقتها شده که به صورت خیالی با نویسندهی بلاگی که تا حالا ندیدیمش صحبت کردیم، براش تو رویاها کامنت گذاشتیم و یا شاید درد دل کردیم. خیلی وقتها همذاتپنداری میکنیم با نوشتههای بلاگها، خیلی وقتها نویسندهی یک مقاله رو مثل یک دوست قدیمی دوست داریم. خیلی وقتها تو خواب و رویا با هم حرف میزنیم. شاید ماها بزرگترین آرزومون این باشه که دنیای مجازی بلاگستان رو به دنیای واقعی با همون آرمانها و رویاهای ذهنیمون تبدیل کنیم. شاید خیلی دوست داشته باشیم بدونیم پشت این شخصیت مجازی چه کسی روبهروی مانیتورش نشسته و مطلب مینویسه. بلاگستان برای من دنیایی شیرینی تاحالا بوده و کلی راه و روش زندگی کردن وفکرکردن رو از همین دنیای مجازی یاد گرفتم. پس زندهباد بلاگستان. حتا بدون بلاگرولینگ.
پ.ن. کامنتهای سرزمین رویایی هنوز خرابه.