نمیخواهم بدبین باشم. اما به گواه همهی آنها که در چند سال اخیر دانشگاه تهران و دانشجوهایش را از نزدیک میشناسند میگویم. جنبشهای دانشجویی همانطور که صادق زیباکلام گفت هفتهی پبش، دیگر مرده است. یا شاید پس از سالهای 78 و 79 کشته شد. دیگر نه شور و حال آن سالها در سر است و نه آرزویش حتا.
یکی از دوستانم که با چشمان خودش همهی وقایع دانشگاه تهران را در چند سال اخیر از 18 تیر تا همین روزها دیده است به این حقیقت اعتراف کرد و من نیز به این باورم. او که دانشجوی پلی تکنیک است میگوید: پس از سال 80 و 81 آنچنان آزادی بیحدی را دانشگاه ایجاد کردند که دیگر حواس دانشجوها به همه چیز بود جز سیاست. بیشتر روابط دختر و پسر بود که بحث اصلی جمعهای دانشجویی بود و آن حال و هوای سال 79 از سرها افتاده بود. آنها هم که خردک شرری در دل داشتند گوشهی زندان بودند. دانشجوها بدون رهبر مقتدر سردرگم بودند.
عکسهای تجمع دیروز را که دیدم یاد سال 79 افتادم. یاد شور و حال آن روزهای دانشجوها. و حیف که همهی آن آرزوها و رویاهای شیرین به باد رفت. معتقدم که اصلاح طلبان با کمک گروههای فشار همهی این نیروهای عظیم را با دست خویش خنثا کردند. با این حال جرقهی امیدی را که در چشم دانشجوها بود دیروز، میستایم. امیدوارم این شعلهی کوچک، روی خاموشی نبیند که اگر دید، دیگر ویرانهمان به قبرستان شبیهتر خواهدبود. زنده باد دستانی که دیروز اندک بودند و تنها و گلوهایی که در باد فریاد میزدند: دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد.
پ.ن. تا هفتهی دیگر، روز انتخابات بیشتر دربارهی رای دادن یا ندادن صحبت خواهیم کرد. تا آن زمان زن روزهای ابری را از دست ندهید.