دوست ( دختر ) مهربانی دارم دور از ایران و از من. تورنتو درس میخواند. برایم ایمیل زده بود که چند وقتی است دپرس است و زندگی برایش لذتی ندارد. این ماجرا از وقتی شروع شده بود که دعوت شام استادش را رد کرده بود و آن استاد هم با اشکال تراشی به یکی از واحدهایش باعث شده بود او یک سمستر دیگر در همان دانشگاه ماندگار شود.
امروز برایش نوشتم که من اگر جای تو بودم دعوت استاد را رد نمیکردم. به باورم زندگی مثل شطرنج است. گاهی برای حملههای سرسختانهی بعدی، باید کمی عقبنشینی کنیم. کسانی که با سرسختی و لجاجت میخواهند زندگی را شکست دهند، خود شکستخوردگان همیشگی تاریخاند.
پ.ن. دیشب یک خواب اروتیک دیدم با دخترخالهای که همهی کودکیهامان با هم گذشت. صبح که بلند شدم زنگ زدم و برایش تعریف کردم. هر دو کلی خندیدیم.
پ.ن.2. بعضی ایمیلها یا نامهها را تنها یکبار میخوانیم. بعضیها را مثل نوشتههای مقدس چندباره. همیشه ایمیلهای ناشناختههای نازنین و هستی گل را چندین بار میخوانم. هر بار هم لذت بیشتری میبرم.