Send   Print

این روزها کلی بلاگ خوندم و نظر همه رو درباره‌ی انتخابات دیگه می‌دونم. حرف‌های تحریمی‌ها و اصلاح‌طلب‌ها و بد و بدتری‌ها و ... . اما راستش دیگه هیچ شعله‌ای در دلم نیست که ترغیبم کنه برم رای بدم. دیگه هیچ احساسی در من نسبت به دموکراسی زنده نیست. هیچ امیدی ندارم که روزی ایران دموکراتیک بشه و با حداقل در زمان حیات ما. گرچه بد همیشه بهتر از بدتر هست اما دیگه نمی‌خوام بازیچه باشم و همه‌ی عمر هی بد و بدتر انتخاب کنم. وقتی هشت سال حکومت اصلاح‌طلب‌ها بر مجلس و دولت و شوراها هیچ نفعی نداشت به جز برخی استثناها دیگه چه فایده.

اونا حتا عرضه نداشتن اصلاحیه‌ی قانون مطبوعات رو تصویب کنن یا لایحه‌ی اختیارات رییس جمهور! وقتی قدرت در یک جای دیگه است و مراکزی که در مقابل رای فیلتر شده‌ی مردم هست اختیاری از خودشون ندارن چه فایده رای دادن؟ به نظرم مسخره هست. وقتی به سیستم شمارش آرا اعتمادی نیست همانطور که پارسال کروبی اعتراض کرد به شمارش آرا، دیگه چه امیدی برای رای دادن خواهد ماند؟

دوست دارم هدفم خارج شدن از این زندان نامرئی باشه تا اصلاحش. ایران برای من مثل ارگ بم می‌مونه بعد از زلزله. مقتدر، دوست‌داشتنی و بزرگ و تاریخی، اما مخروبه. امیدوارم دوستانی که می‌خوان رای بدن به آرزو‌هاشون در دویست سال آینده برسن.

پ.ن. یک نمونه اصلاح‌طلب عصبانی
پ.ن.2. وقتی صفا به سرزمین رویایی لطف داره
پ.ن.3. راستی فیلترینگ اینترنت در زمان کدام دولت آغاز شد؟ هان؟
پ.ن.4. امروز سه تا ای‌میل گرفتم که نوشته بودند چرا نمی‌نویسی؟ آخه دو روز غیبت که چیزی نیست. احساس کردم تو این هوای سرد شکوفه‌ای در دلم جوانه زد.
پ.ن.5. این نوشته‌ی بهنود نازنین را دوست داشتم مثل همیشه. اما باز هم رای نخواهم داد.

Send   Print


دوست خوب آقا/خانم دونقطه ویدئوی بالا را فرستادند در ارتباط با پست قبل.