نمیدانم این چه حسی است که در من وجود دارد که همه اعتماد میکنند و درددل؟ گاهی ساعتها باید به درد دل دوستانم گوش دهم و در آخر هم از من راه حل میخواهند. گاهی فکر میکنم دیگر خودم تحمل بار زندگی خودم را هم ندارم چه رسد به درد دلهای دوستانم !
نمیدانم این چه حسی است که در من وجود دارد که همه اعتماد میکنند و درددل؟ گاهی ساعتها باید به درد دل دوستانم گوش دهم و در آخر هم از من راه حل میخواهند. گاهی فکر میکنم دیگر خودم تحمل بار زندگی خودم را هم ندارم چه رسد به درد دلهای دوستانم !