هیچ دلم نمیخواهد در سرزمین رویایی از کسی بدگویی کنم و زشتیهای دنیای مجازی را زیر ذرهبین بگذارم. اما گاهی میبینم دیگر نمیشود. یعنی اگر چیزی نگویم یا ننویسم احساس عذاب وجدان میکنم. چطور کسی میتواند وطناش را در بلاگش بفروشد؟ آزادمردهای زندانکشیده را به قیمتی ناچیز بفروشد؟ چه گیرش میآید؟ او چطور به خودش حق میدهد تصویر ایران را در روزنامههای دنیا با مقالههای دروغینش وارونه نشان دهد؟ او به دنبال چه هدفی است؟ تا کی؟ چرا میخواهد قهرمانان مردم را مسخره کند؟ یاد حسنک وزیر میافتم. زمانی که خواستند اورا به دار آویزند مشتی رند را سیم دادند تا اورا سنگ زنند. که مردم شهر جرات سنگ زدن به حسنک را نداشتند. او برای من جلوهی تمام عیار همان مشتی رند است.
این مقالهاش را بخوانید.
پ.ن. این نوشتهی پارسا را هم از دست ندهید.
پ.ن.ن. نوشتهی ف.م. سخن دربارهی گلواژههای ایشان.
پ.ن.ن.ن. مجید زهری در همین رابطه.