September 04, 2007
اشتراک

امروز مریم از عود نوشته بود. هوس عود کردم. جای عود‌هایم روی یکی از طبقه‌های کتابخانه بود. ظهر یکی روشن کردم. هوا گرم بود. کولر زدم و رفتم زیر پتو. من تابستان‌ها هم با پتو می‌خوابم. سرمایی که هستم اما پتو را از زمانی دوست دارم که خانه‌ی مادربزرگ شب‌های تابستان توی بهار‌خواب با تشک‌های سنگین‌اش می‌خوابیدیم.

اینکه ما از هم تاثیر می‌گیریم جالب است. اینکه حس‌ها بین ما مشترک است و فقط طریقه‌ی بیان آن فرق دارد. و هر کدام از ما با کسانی بیشتر معاشرت می‌کنیم که طریقه‌ی بیانمان بیشترین شباهت را با هم داشته باشد. گاهی وقت‌ها بعضی متن‌ها را که می‌خوانم می‌توانم تصویرش را توی دفترم بکشم.


http://www.dreamlandblog.com/2007/09/04/p/02,10,27/