November 20, 2007
خاطره‌ی روسپیان سودازده‌ی من ( متن کامل )

از: ساکن سرزمین رویایی
به: سانسورچیان زبون

غرض از مزاحمت ارسال یک جلد کتاب خاطره‌ی روسپیان سودازده‌ی من بود که در دستگاه عریض و حقیر شما برای این ملت نامناسب تشخیص داده شده است.

راستش را بخواهید برای من کار شما قدری مضحک می‌نماید، وقتی نشسته‌اید و خودتان را عاقل فرض کرده‌اید و به جای قشر کوچک کتاب‌خوان تصمیم می‌گیرید. دریای نشر ایران امروز به مدد سانسور‌های بی‌منطق شما به اندازه‌ی کافی کم‌عمق است، لطفن بر راه رود‌های جاری به آن سد نبندید؛ که همان سیوندتان کافی است.

باری تاریخ تکرار می‌شود و شما نیز به راهی می‌روید که پیش از شما دوستانتان در ساواک رفته‌اند. که تن آنها را کتاب‌های شریعتی و مطهری در خواب می‌لرزاند و دیدید که مردم به همان سویی رفتند که از آن منع شده‌ بودند، شاید فکر کردند خبری هست آنجا. اما عجب آن است که تن شما را هم شریعتی می لرزاند هم جلال‌ هم شاملو هم گلشیری و هم هدایت و هم مارکز.

و من در این پندارم که در سالیان پیش‌رو این جوانان سر به کرک و بنگ و شیشه نهاده‌ی امروز چه ایرانی خواهند ساخت. که پدران ما، تربیت‌شدگان طاغوت بر سر مرز‌ قصرشیرین روی مین خفتند و خندیدند، اینان در آینده‌ای نزدیک بر تابوت ایران خواهند خفت. تابوتی که شما میخ‌هایش را بر آن کوبیدید.

+ متن کامل کتاب خاطره‌ی روسپیان سودازده‌ی من را دانلود کنید.
+ خاطره‌ی دلبرکان غمگین من

پ.ن. با تشکر از حضرت سان که متن کتاب را برای من فرستاد.


http://www.dreamlandblog.com/2007/11/20/p/01,52,04/