هویزر ( ژنرال فرستادهی کارتر) پنج روز بعد از 21 دی و ملاقات با شاه به همراه سولیوان سفیر امریکا، مقابل قرهباغی و بدرهای در جلسهی روزانهشان نشسته بود. اردشیر زاهدی سه روز قبل به درخواست فرح به واشنگتن رفته بود تا آنها را راضی کند در غیاب شاه، فرح به عنوان نایبالسلطنه در ایران بماند.
صبح 26 دی ماه در میان اشک و اندوه پیشخدمتان و افسران گارد، شاه سوار هلیکوپتر شد تا به مهرآباد برود. دیشب آخرین شب کاری او پشت میزی بود که همیشه با افتخار بر آن تکیه میزد. با شنیدن صدای هلیکوپتر هویز و بقیه به بالکن رفتند تا ناظر پرواز باشند. قرهباغی هم با عجله خودش را به فرودگاه رساند تا در مراسم اندوهگین شرکت کند. بدرهای کنار هویزر با دیدن شاه روی پلکان هواپیما ناخودآگاه شانههایش تکان میخورد. شاه وقتی پلهها را بالا میرفت هنوز به هویزر امید داشت. به قرهباغی دستور داده بود از هویزر اطاعت کند. او شاید فکر میکند با شنیدن خبر کودتای ارتش چون تابستان 32 باز هواپیمایش بر مهرآباد خواهد نشست.
و حالا بعد از بیست و هشت سال از آن روز ایران حال و هوایی دیگر دارد. شاید اگر شاه میدانست بعد از سالها مردم کشورش از کمبود گاز خواهند لرزید زودتر راهی دیگر را برمیگزید. قبل از آنکه شعلهی کوچک همهی خانه را بگیرد آن را خاموش میکرد. مجلس را قدرتی بیشتر میداد. خودش کمتر دخالت میکرد و راه مردمسالاری و ترقی را برای سرزمیناش میگشود. اینک ایران تاوان اشتباه مردی را می دهد که میتوانست با درایت بیشتر هم خودش و هم کشورش را از گردنهی حوادث دههی پر سر و صدای هفتاد میلادی عبور دهد.
+ آخر بازی. احمد شاملو. 26 دی 1357
+ سایز بزرگتر عکس را اینجا ببینید. کاخ نیاوران. میز کار محمدرضا پهلوی.