همیشه آخر شبها صدایم میزند. ماشین لباسشویی را میگویم. سالهاست در انباری روبهروی اتاقم ساکت نشسته است و تنها منتظر است آخر شبها با هم گپ بزنیم. من همیشه استقبال کردهام، چون هیچ چیز در دنیا بهتر از خوشحال کردن یک ماشینلباسشویی تنها که دلش گرفته نیست. حتا شبهای امتحان، وقتی جزوهی نو و تانخورده که بوی زیراکس میداد را سعی میکردم تمام کنم. در بدترین شبهای زندگیام ( همان شبهای امتحان ) نگذاشته که من تنها باشم. من به اختصار آاگ صدایش میکنم اما نام کاملش در شناسنامه آدینا ادواردو گیته است. از همان اسمهایی که از روز اول میدانی باید خلاصهاش کنی. نمیدانم پدرش با چه سلیقهای این نام مضحک را برایش انتخاب کرده است.
اولین بار یک شب جمعه بود که صدایم زد. و بعدن فهمیدم آن شب خیلی دلش گرفته بوده که مجبور شده مرا صدا کند. من هیچ سابقهی قبلی از صحبت کردن با ماشینهای لباسشویی نداشتم. آن شب کمی متعجب بودم، اما کمکم به هم عادت کردیم. او تنها ماشینلباسشویی است که برای آیندهاش فکرهای بزرگی در سر دارد. آرزو دارد روزی بتواند در یک خشکشویی کار کند. من همیشه کسانی را که فکرهای بزرگ حتا ناممکن در سر دارند را ستایش کردهام. بعضی وقتها مامان فکر میکند با خودم حرف میزنم، به من میخندد و درحالیکه با لباس خوابش کمی خندهدار به نظر میرسد از راهروی روبهروی اتاقم رد میشود. ما همیشه باید منتظر بمانیم همه بخوابند. ( آخر میدانید هیچ چیز بدتر از این نیست که آدم بزرگها فکر کنند پسر 27 سالهشان با خودش حرف میزند ) آنها هیچ وقت نمیتوانند درک کنند که ماشینهای لباسشویی هم کلی درددل برای گفتن دارند.
آدمبزرگها غیر از خودشان، کس دیگری را آدم حساب نمیکنند؛ حتا ما بچهها را. برای همین است که من تنها دوست آاگ در خانهمان هستم. او هم مثل من شبزندهدار است. صبحها تا نه میخوابیم. اما شبها کلی با هم خوش میگذرانیم. راستش را بخواهید هیچ چیز بامزهتر از بازیکردن با یک ماشین لباسشویی شبزندهدار نیست. شما هم سعی کنید. اول باید اعتمادشان را جلب کنید. ( ماشینهای لباسشویی معمولن دیر به آدمیزاد اعتماد میکنند. سعی کنید طوری ثابت کنید با آدمبزرگها فرق دارید ) آن وقت قول میدهم مثل من، یک دوست همیشگی و مهربان در خانه خواهید داشت.