اول: شکست تنها کلمهای است که میشود برای کسانی به کار برد که به سیستم اعتماد کردند و فکر کردند با رایهایشان میتوانند حقی را بگیرند. فکر نمیکردند رایها را جابهجا خواهند کرد و صدای کسی نیز در نخواهد آمد. آمار نشان میدهد با توجه به اعداد اعلام شدهی خودشان تنها 5/50 درصد شرکت کردند و درصد شرکتکنندگان تهرانی را 40 درصد شمردهاند. به راحتی با توجه به تقلبهای گسترده میتوان دریافت همان 7/38 در کل کشور و زیر 20 درصد در تهران اعداد واقعی هستند. کسانی که شرکت کردند و سیاهی لشکر برای اعتبار بخشیدن به سیستم غیرقابل اصلاح شدند مجبورند که قبول کنند اعداد دروغین را. چه اگر حتا احتمال تقلب را هم میدادند میتوانستند شرکت نکنند.
دوم: اصلاحطلبی و اصلاح از درون شکست خورده است. مثل روز روشن است دیگر مردم گول بازیهای کاچی به از هیچی را نخواهند خورد. درصد پایین رایهای اصلاحطلبان و درصد پایین شرکتکنندگان در انتصابات نشان میدهد دیگر کسی به این سیستم باور ندارد. مقصر اصلی هم همان کسانی هستند که این روزها دنبال رای جمعکردن و تهمت زدن به یکدیگرند. خاتمی و کروبی نشان دادند نمیتوانند سیاستمداران خوبی باشند. و اعتماد چندباره به آنها خطاست.
سوم: میخواستم چند عکس از آتش چهارشنبهسوری مان را بگذارم که وقت نشد. جالب بود برایم که مردم آنچه را میخواهند انجام میدهند و حکومت مجبور به مقابله میشود. مردم در ایران تفریحات خاص خودشان را دارند مثل چهارشنبه سوری و سیزده بدر و شب یلدا و حتا قدم زدن در خیابانها بیهدف و حکومت هم مراسم مخصوص خودش را، مثل دههی فجر و جشن هستهای و همایشهای پوچ به دنبال هیچ.
چهارم: میتوانید برای فرستادن کارت تبریک به ایران یا حتا دوستان از سایت ویوا پرشیا استفاده کنید. من قبلن باید از حضرت سمیالیسم بابت کمکهایش به تعمیر و رفع ایرادات گاه و بیگاه دریملند تشکر میکردم. حال یک تبلیغ کوچک برایش تنها کاری است که از دستم برمیآید.
پنجم: خانواده دانشجویان در بند سفره هفت سین خود را مقابل زندان اوین پهن می کنند.
ششم: همیشه کارهای من در آخرین لحظات انجام میشود. امروز به خانهتکانی اتاقم گذشت. وسواس من همیشه باعث صرف وقت فراوان برای یک کار میشود. از مامان با اصرار زیاد دو تابلو گرفتم که اضافه کنم به دیوارهایم. قرار بود عکس دیوارها را بگذارم بعد از رنگ اما تا به امروز خالی بودند. میخواهم همهی دیوارها را با نقاشیهای مامان و عکسهایم پر کنم. تعدادی تابلو را آویزان کردم. بقیهی کارهای دیوارها که تمام شد، حتمن عکساش را خواهم گذاشت.
هفتم: شب رفتم تا کمی مردم را در خیابان نگاه کنم و چند تا خرید انجام دهم که از دیدن مردم و دویدنهای آخر سالشان کلی لذت بردم. دیدن دعوای دو راننده که به علت اینکه روبهروی هم بودند و کسی حاضر به عقبرفتن نبود ناراحتم کرد. آنچنان داد میزدند و یقهی هم را گرفته بودند که ترجیح دادم نگاه نکنم. دیدن جر و بحث حالم را بد میکند. با دوستم صحبت کردیم تا ببینیم علت این پایین آمدن آستانهی تحریک مردم چیست؟ به این نتیجه رسیدیم که کاهش توانایی خرید و تورم باعث شده که کمر باباهایی که قرار است شب عید برای بچههایشان عیدی بخرند و مسافرت ببرندشان خم شود. فشار اقتصادی مهمترین استرسور امروز ایران است.
هشتم: عکسهای سهام از حال و هوای این روزهای تهران قبل از نوروز.
نهم: خیلی دلم میخواهد آن مردک نظامی زارعی که با شش زن برهنه دستگیر شده است را در یک شو تلویزیونی مثل هارد تاک ببرم و من به عنوان مجری از ایشان چند سوال ساده بپرسم. یاد تصویر بختبرگشتههای اراذل و اوباش میافتم که با آفتابه در دهان چوب تصمیمات احمقانهی وی را خوردند.
دهم: رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
حافظ