اینجا ایران است. سرزمین اساطیر فراموششده، مهد تمدن بر بادرفته؛ سرزمین دیوارهای بلند و پردههای ضخیم، ناموسهای پنهانشده در اندرونی. کشور مردان معتاد و نشئه؛ زنان کار، دختران دردکشیده. دستدرازی به خواهر و برادرزاده اینسوی دیوار، ریشهای خاکستری و جای مهر بر پیشانی آن سوی دیوار.
اینجا ایران است. سرزمین مردمان متمدن در خانههای 150 متری از قرار متری 3 میلیون و یقههای باز و موهای سینه و متلک راننده به دختر ایستاده کنار خیابان. سرزمین پرستش مردههای فقید و فراموشی زندههای بختبرگشته، سرزمین آرزوهای بر باد و ایکاش، ایکاش ...، شنیدن خدابیامرزد آن شاه سرنگون را.
اینجا ایران است. سرزمین مردمان پرادعای تاریخ و کتابهای خاک گرفتهی کتابخانه. خیابانهای فراموششده و نوستالژیهای مدفون زیر گرانیتهای تیرهی معماری پوچ. کوچهباغهای عاشقی که در تاریخ گمشدند و آپارتمانهای بیهویت که با شرمساری سلامات میکنند.
سرزمین رویاهای تلخ، مردمان زجرکشیده، کوچ کرده، زلزلهزده، فراموششده، اخمکرده، داغدیده، سانسورشده، متلکشنیده، سنگسارشده، دبیرفته، بیهویتشده، استبداددیده، بیلالهزارشده. مغموم ... سرد ... خسته. آری اینجا ایران است.