بعد از چهار سال، بهترین چیز رسیدن به دوستدختری قدیمی است که با هم خاطرات عاشقانه دارید. بهترین چیز زل زدن در چشمانش است و تعریف کردن این چهار سال. از دوستپسرش گفت و من از دخترهایی که بهشان عاشق شدم. بهترین چیز گوش دادن به بغضها و نگاهکردن به چشمان پراشکش است. بهترین چیز داشتن دوستی است که بعد از چهارسال و کلی چرخ خوردن سیب زمانه، باز هم رفیق است. رفیق ماندن این روزها کمیاب است. موقع خداحافظی دستش را بوسیدم و در آغوش فشردمش؛ هنوز تنش بوی آن روزها را میداد. یاد سکانس آخر Lost in translation افتادم. گمشدن آسان است، اما وقتی برایت لذتبخش است که بدانی، جایی در ذهن دوستی، هنوز که هنوز است پیدایی. این پیدا بودن بیقیمت است.