برای خیلی از آدمبزرگها عشقبازی فقط در همآغوشی مجسم میشود. و همآغوشی هم به سک.س ختم. خیلی زیادند کسانی که عشقبازی با چشمان باز کاملن بسته را بلد نیستند. عشقبازی در نگاه، در حرفزدن؛ بعد از یک روز خستهکننده کاری در حالی که برای خودت چای میریزی. یا شاید عشقبازی در سکوت وقتی کنار یک دریاچهی خلوت و ساکت ماهی میگیری و او در حال خواندن کتابی در ساحل دراز کشیده است روی حصیر درشت بافت ضخیماش.
عشقبازی میتواند چیزی شبیه این باشد. یا شاید یک تکزنگ به تلفن دوستت به این معنی که به یادش هستی، یا یک نامهی کوتاه چهارکلمهای. ارگاسم این عشقبازی چیزی فراتر از لذت ماهیچههای لعنتی بدنات است. چیزی در قلبت گر میگیرد و دلات مثل آرامش بعد از طوفانهای فصلی، آرام میشود.