I guess when you're young, you just believe there'll be many people with whom you'll connect with. Later in life, you realize it only happens a few times.
گفتم: تو بانوی شبهای روشن منی
گفت: تو هم سنگ صبور شبهای تاریک منی
پ.ن. حال بانو الف خوب نیست. برایش نگرانم.
پ.ن. دوم. گرچه آب رفته باز آید به رود، ماهی بیچاره اما مرده بود.
دختر همسایه امروز زنگ زد به من که هنوز سفرم تمام نشده بود. گفت: کی برمیگردی خونتون؟ پرسیدم: چرا؟ گفت: پیانو تمرین کنی. گفتم: مگه صداش پایین مییاد؟ گفت: آره، زود بیا دلم صدای پیانو میخواد. بعد فکر کردم با این شنوندگان جدی مگر میشود تمرین کرد؟ میترسی جایی را اشتباه کنی، آنوقت ریسمان آبی خیالش پاره شود. کسی حق ندارد ریسمان خیال بچهها یا حتا آدمبزرگها را پاره کند. این خیلی مهم است که به دنیای خیالی و رویاهای دوستانمان احترام بگذاریم.