November 03, 2008
داستان امشب

امشب دوست‌پسرش مهمانش است. پس من نباید مزاحمشان بشوم. اصلن هم فکر نکنم که الان چکار می‌کنند. باید مثل یک دوست خوب سرم را گرم کنم و آرزو کنم به بانو خوش بگذرد. راستش خیلی‌ها فکر می‌کنند این کار سختی است، اما خیلی وقت است که کلمه‌ی غیرت و تعهد برایم معنی مضحکی دارد. بچه‌‌های کوچولویی مثل ما اختیار دارند روابطشان را خودشان تعیین کنند، و با کسانی که دوست دارند بازی کنند. کسی حق ندارد برای دیگری مرزی قایل شود. باید فکر کنیم دوستانمان آن کاری را انجام دهند که بیشتر بهشان خوش می‌گذرد. یاد Gloomy Sunday می‌افتم و آن دیالوگ محشر‌اش در بازار میوه‌فروشان بوداپست: داشتن کمی از وجود بانو بهتر از نداشتن‌اش است.


http://www.dreamlandblog.com/2008/11/03/p/03,27,02/