The man who said "I'd rather be lucky than good" saw deeply into life. People are afraid to face how great a part of life is dependent on luck. It's scary to think so much is out of one's control. There are moments in a match when the ball hits the top of the net, and for a split second, it can either go forward or fall back. With a little luck, it goes forward, and you win. Or maybe it doesn't, and you lose.
اتاقم را بوی نرگس در خودش غرق کرده است. و من ساکن کشتی شکستهی مستاصل در طوفان رایحهی نرگسهای بانو الف هستم. چند بار خواستم بنویسم اما نشد. داستان نرگسهای بانو الف را. تا یک ماه پیش روی کتابخانهی من خشک شده و خسته، دوام آوردند. تا اینکه پرپر شدند. گلبرگهای سفید و خشکشان دو سال تحمل کردند و خودشان را از دار ساقههای خشک آویزان نگاه داشتند.
امروز بعد از دو سال دوباره با بانو گلبازی کردیم. اولین چهارراه من برای خودمان دو شاخه رز قرمز گرفتم و چهارراه بعدی بانو دو شاخه نرگس سفید با گلهای زرد خندان. گذاشتمشان روی کتابخانه. جای قبلیها. امیدوارم بیشتر از دو سال دوام بیاورند. گرچه بعضی گلها را که از کسی کادو میگیری، وقتی شروع میکنند به خشک شدن تازه در دلت جوانه میزنند.