December 25, 2008
داستان صدای نکره‌ی روضه‌خوان

خیلی دوست داشتم در این کشور لعنتی دادگاهی بود که می‌شد از صدای مضحک ناله‌ی مسخره‌ی این مسجد شکایت کرد. مردکی که دارد می‌نالد سعی می‌کند حالت گریه و زاری به صدایش بدهد اما کاملن مشخص است که از آن حرامزاده‌هایی است که تا پولش را پیش نگیرد حاضر نیست دهانش را با دندان‌های پوسیده و گندیده‌اش باز کند، تا نوحه‌اش را بخواند. بیشتر این روضه‌خوان‌ها همینطور‌اند.

یک سری آدم بیکار و بی‌هنر که غیر از زرزر کردن کار دیگری بلد نیستند و شب‌های مذهبی نانشان در روغن است. می‌روند بالای منبر و یکسره جمله‌های بی‌معنی به هم می‌بافند و سعی می‌کنند اشک احمق‌هایی را که آنجا نشسته‌اند در بیاورند. من فکر نکنم کارشان در دنیا نمونه داشته باشد. یعنی کسی برای گریه انداختن بقیه پول بگیرد. آن هم با صدای نکره و مغزی به قد یک قمری.

مشکل اینجاست که دنیا این روزها آنقدر شلوغ و پلوغ شده است که الاغ هم صاحبش را نمی‌شناسد. در چنین روزگاری انسان‌هایی مثل این عده که برایتان گفتم می‌توانند پول خوبی به جیب بزنند.

+ نامه‌ی صادق هدایت: اذان و مناجات و زوزه‌های ربانی و عر و تیز سبحانی باید اماله کنم


http://www.dreamlandblog.com/2008/12/25/p/03,54,57/