Send   Print
30 سال بعد کاشی‌های کاخ نیاوران رو‌به‌روی کوشک احمدشاهی هنوز به دیوار تکیه داده‌اند. و هنوز تاریخ را می‌نگرند که چه رند و جسور می‌گذرد از مقابلشان و آدم‌هایی که جلدتر از تاریخ رنگ عوض می‌کنند و می‌آیند و می‌گویند و زنده باد مرده باد فریاد می‌زنند و آخر در سینه‌ی خاک می‌نشینند آرام.

و هیچ کدام از گل‌های رنگارنگ این کاشی‌ها، که حقیقت تاریخ را در سینه نگاه داشته‌اند هنوز زبان باز نکرده‌اند. و کس معلومش نیست که اگر پای صحبت این کاشی‌ها بنشیند از شنیدن حقیقت تاریخ به چه حال خواهد شد. به دقت اگر بنگریم به پیچ و تاب نقش‌هایشان، می‌بینیم رازی در سینه دارند که قابل گفتن نیست. رازی که هیچ طرف ماجرا را راضی نخواهد کرد. تاریخ همیشه تلخ است، چون حقیقت. و انسان‌ها هیچ‌گاه دوست نداشته‌اند که حقیقت را بشنوند. آنها از حقیقت فرار کرده‌اند و گوش‌های ناشنوایی‌‌شان تنها صدای فریاد‌های خودشان را شنیده است. برای یافتن حقیقت باید از دور و بی‌قضاوت در صفحات کتاب‌های تاریخی غرق شد.

+ سایز بزرگتر عکس را اینجا ببینید.
+ برای مسعود بهنود که برای من همیشه یک معلم بوده و هست.

Send   Print

اینجانب یک پسر 28 سال و 8 ماهه با قد یک متر و هشتاد و سه سانتی‌متر هستم. من یک نویسنده‌ی کوچک در یک دنیای بزرگ و زیبا هستم. من ابرهای کپه‌ای را دوست دارم. من کلبه‌های متروک وسط جنگل را دوست دارم، من عاشق سفر کردنم، من عاشق عکاسی‌ام، من عاشق پیانوی سیاه خوش صدایم هستم. من عاشق دوستان دور دور و نزدیک‌ام هستم. من عاشق کلمه‌هایی هستم که از ذهنم روی کاغذ می‌دوند. من عاشق سک.س هستم، من عاشق آدم‌های بیگانه و ناشناس هستم. من عاشق کمک کردن و بخشیدن به دیگران هستم. من یک لیست بلند و بالای آرزوهای دست‌یافتنی و نیافتنی دارم. اینها تنها دلیل‌های کوچک بودن من هستند. به همین راحتی.

+ به دیسکوی سرزمین رویایی بیایید. با همه‌ی شما خواهم رقصید.
Ruleta Rusa.Enrique Iglesias