March 19, 2009
مصدق، در وطن خویش غریب

بیست و نه اسفند برای خیلی از ایرانیان مترادف است با اسم یک نفر. فقط یک نفر. و هیچ کس شک ندارد که او دکتر محمد مصدق است. که تاریخ سرزمین ما از او به نیکی یاد می‌کند و بزرگ داردش و بر پیشانی‌‌اش مهر افتخاری نصیب کرده.

شاید از بخت بد و شاید از فکر‌های کوتاه و ذلیل حکومت‌چیانی بوده که پنجاه سال بعد از مصدق نفت ملی او را می‌خواستند پای سفره‌ها بیاورند و نام او را از دل‌ها پاک کنند. تاریخ دلیل دارد برای بزرگی مردان و زنانی که از خودشان گذشتند تا این سرزمین آباد شود. دلیلی که هر کس را یارای درک آن نیست. به آسانی نمی‌شود بر صفحات دل مردم نشست هر چند با چند بخشنامه می‌شود به راحتی بر صفحات تقویم جا خوش کرد.

و حالا نیم قرن بعد از آن واقعه او را کسی نیست نشناسد اگر وجدان عادلی بر دل داشته باشد. اما هنوز بعد از نیم قرن هیچ خیابانی هیچ میدانی به نام و هیچ مجسمه‌ای و بزرگداشتی برای او در سرزمین‌اش به یادش برپا نمی‌شود. این رسم رژیم‌هایی است که خود را نماینده‌ی خدا می‌دانند و تمام دنیا و انسان‌ها را به خوب و بد تقسیم می‌کنند. تاریخ از زمانی شروع می‌شود که اینان بر قدرت بوسه زدند. و مردان بزرگ تاریخ ایران چه ستارخان چه باقرخان چه امیرکبیر چه کوچک جنگلی همه پشت گردوغبار فراموشی و غضب این سیه دلان قرار دارند. چه برسد به مصدق که بزرگ بود و بزرگ ماند. یادش گرامی و نامش بلند باد.

+ نامگذاری خيابان مصدق منتفی شد


http://www.dreamlandblog.com/2009/03/19/p/03,30,26/