March 31, 2009
داستان بعضی شب‌ها

بعضی شب‌ها مثل امشب به طور اتفاقی همه‌ی دوستانت با پارتنر‌های دیگرشان قرار است شب را بگذرانند و خودت می‌دانی که نباید مزاحمشان بشوی. بنابر‌این زندگی به سبک من گرچه مزیت‌های خاص خودش را دارد، گاهی وقت‌ها هم مثل امشب احساس تنهایی می‌کنی. بهترین کار در چنین شب‌هایی تمام کردن رمان نیمه‌تمام قبلی است یا شاید تمرین کردن ترانه‌ی Yesterday بیتلز با سوت.

سوت زدن به بالارفتن از درخت می‌ماند با این تفاوت که همیشه و همه جا می‌توانی سوت بزنی اما پیداکردن یک درخت که از آن بتوانی بالا بروی همیشه مقدور نیست. شاید باید تمام ترانه‌های بیتلز را با سوت اجرا کنم یا از تمام درخت‌های جنگل گلستان بالا بروم تا فردا شود.


http://www.dreamlandblog.com/2009/03/31/p/04,31,56/