اول: انتخابات مجلس در سال 86 و ریاست جمهوری در سال 84 به عنوان مشتی نمونهی خروار نشان داد که شما در یک انتصابات شرکت میکنید.
دوم: برندهی این مسابقهی تکراری از قبل معلوم است. تنها در سال 76 برنده برای حاکمان غیرمنتظره بود. در این رالی سرد و بیشور کسانی که میتوانند برنده باشند توان شرکت ندارند و آنها که ذوق برندهشدن دارند در سر، شعور سعادت ملت را.
سوم: کورس رقابت دموکراتیک در ایالات متحده پس از دوسال سخنرانی، بحث و گفتگو و مناظره به پیروزی اوباما منجر شد. گرچه گاهی دموکراسی به معنای حکومت اکثریت به اشتباه منجر به کرسی نشانده شدن رای عامهی مردم در مقابل نخبگان میشود مانند آنچه بوش را روی کار آورد؛ اما سرانجام فرهیختگان عامه را همراه کردند. در کشور ما چهل و هشت روز مانده به انتخابات، هیچ چالشی، گفتگویی، مناظرهای و برنامهی تدوین شده برای آینده موجود نیست. دقت کرده باشید تمام سخنرانیها با ترس از برادر بزرگ با وعدههایی ظاهری برای ناراحت نشدن ایشان ایراد میشود. اما هنوز کاندیدها به عور و عشوه برای هم اکتفا کردهاند.
چهارم: بیشترین واکنش اصلاحطلبان پس از 8 سال در دست داشتن قدرت اجرایی، لبخند و سکوت بود. سکوت در برابر زندانی شدن روزنامهنگاران که به سوی سراب مطبوعات آزاد وعده داده شده دویده بودند. سکوت در برابر ناتوانی از قانونی کردن تنها دو لایحهی مورد نظر آقای رییس جمهور با رای بیست و دو میلیونی و لبخند در برابر مطالبات وعده داده شده و عمل نشده.
پنجم: خاتمی ریاست جمهوری را تدارکاتچی نامید و احمدینژاد هر چه خواست در این مقام انجام داد. تا آنجا که گاهی ترمز لکوموتیو او را مجلس اصولگرای شورا میکشید. اگر خاتمی اشتباه برداشت کرده است که وای بر او و اگر او فرد مناسب و قدرتمندی برای این پست نبوده که وای بر بیست و دو میلیون رای دهنده.
ششم: صحبت از اصلاح نشدن یک سیکل معیوب تکراری است. دیدیم که اصلاحطلبان با در دست داشتن دو قوه چه کردند و چه شد. بهترین حالت این است که خود را وارد این بالماسکهی مضحک نکنیم و امیدی به اصلاح با قانون اساسی فعلی نداشته باشیم. دور از گود نشستن و تاسف خوردن گاهی ارزشاش از هیاهو برای هیچ در داخل گود بیشتر است.
هفتم: دوازده نگهبان سرسخت همهی کاندیداها را از فیلتر افکار خود عبور میدهند. رای به هر کاندیدا در نهایت تایید نظر آنها خواهد بود.
هشتم: بازی بد و بدتر گاهی تبدیل به رقابت بین بدترین بدترینها و بدترین میشود. در این صورت اگر منطق شما راضی به این بازی میشود میتوانید شرکت کنید در غیر اینصورت به کسانی که فکر میکنند پشت نقابشان گذشتهشان را فراموش میکنیم بخندید.
نهم: همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید. ورزشمان، فرهنگمان، رانندگی، مطبوعات، شعور اجتماعی و در نهایت سیاست و دموکراسی مان هم باید جهان سومی باشد.
دهم: وجود احمدینژاد در راس گرچه اوضاع را در داخل و خارج برایمان تنگتر و آشفتهتر کرد اما جان سالم به در بردیم و نمردیم. خاتمی هم که در راس بود جز کمی آزادی اجتماعی بیشتر ( گرچه گشتها در زمان ایشان هم وجود داشتند ) و آزادی در حوزههای مربوط به وزارت ارشاد در باقی موارد، در بر پاشنهی کنونی خود میچرخید. خودکشی شدن زهرا کاظمی، زندانی شدن روزنامهنگاران، توقیف فلهای، آغاز فیلترینگ سایتها، سکوت در برابر 18 تیر و کشته شدن دگراندیشان. خوب که دقت کنید میبینید که عروسکگردان یکی است فقط نقابها و شعارها متفاوتاش کردهاند.
+ میر فسیل موسوی و ممدلی ابطحی
+ درود بر دور تسلسل باطل
+ تکرار خاتمی، آری يا نه؟
+ چرا در انتخابات شرکت میکنم؟ اول و دوم و سوم
+ لیچارهایی که مادرمان به ما آموخت