رازها جادوی دلهای کوچک هستند که با نگاههای مطمئن دوستانه در قلبها به امانت سپرده میشوند. یکی از بزرگترین هیجانات زندگی این است که رازی از دوستی در قلب خود داشته باشیم. گاهی مثل ظرفهای بلورین عتیقه غبار بگیریم و جلایش دهیم. و دوباره به داشتن آن افتخار کنیم. اینکه لیاقت این را داشته باشیم تا دوستی رازش را به ما امانت دهد و ما را برای شنیدن آن انتخاب کند مایهی غرور است.
حتمن میدانید که حتا میز و صندلی اتاق و دیوارها و پنجرههای چوبی و کتابهای خاک گرفته در کتابخانه هم رازهایی دارند که تنها به هم میگویند. اینکه مثل ما حرف نمیزنند و صدایشان درنمیآید برای این است که مخزن اسرار خوبی هستند. آنها برای همیشه سکوت کردهاند مبادا با حرفی راز کوچک یکدیگر را فاش کنند. بعضی دریاچهی فکرشان آنقدر کمعمق است که رازی در کف آن نمیماند و سریع به سطح میآید، آن وقت همه آن را روی آب شناور میبینند و بلند بلند خنده سر خواهند داد. کسانی که توان نگهداشتن رازهای کوچک دوستانه را ندارند مثل حبابهایی هستند که گرچه زیر نور خورشید رنگین و آزادانه پرواز میکنند اما ترکیدن آنها حتمی است.
به عمق گودالهای کوچک آب اطمینان نکنیم، تنها اقیانوسهای عمیقاند که رازهای ما را برای همیشه در دل خود پنهان میکنند. رودهای کمعمق، خروشان و پرسروصدا هستند مثل انسانهای کمعمق که بسیار حرف میزنند و کم میشنوند و میآموزند. رودخانههای عمیق، آرام و بیصدا با اطمینان پیچ و خمهای طول راه را تالابها و مردابهای متعفن را، پشت سر میگذارند و در نهایت به اقیانوسهای بیانتها میرسند.