Send   Print

هیچ وقت گمان نمی‌کردم با انسان‌هایی اینگونه از جامعه همراه شوم. هرچه بیشتر از همراهی اجباری من با آنها می‌گذشت، بیشتر متوجه شباهت‌های رفتاری آنها با انسان‌های عادی و شوخی‌های بامزه و بی‌مزه‌شان با دوستان خودم می‌شدم. تنها تفکرات شدیدن محافظه‌کارانه‌ و تندروی آنها بود که دنیای ما را متفاوت می‌نمود. همیشه ایدئولوژی‌ها و سیاست‌ورزی‌ها، آدم‌ها را از هم جدا می‌کنند؛ اینچنین که مرا از اینان. که در غیر این شاید شباهت‌های بیشتری داشتیم به هم.

ظاهر آنها با انبوهی از ریش و صلوات‌های گاه و بی‌گاه وجه‌تمایز مشخصی بین ما بود. صورت اصلاح‌شده و مرتب من (همیشه روی اصلاح صورت وسواس خاصی داشتم. شاید انسان را منضبط و مطمئن‌تر نشان می‌دهد) در نگاه اول ما را از هم دور می‌کرد، لطف زیاد بعضی از آنها (آنهایی که صورت اصلاح‌شده‌ی مرا نادیده‌ می‌گرفتند) و سوال‌های بیشمارشان درباره‌ی تخصص کاری من محور اصلی صحبت‌های ما بود.

مشکل اینجاست که من به عنوان یک طرفدار آزادی تفکر و اندیشه به آرا و عقاید آنها احترام می‌گذارم و برایم در دنیا مشکلی پیش نمی‌آید اگر آنها هرطور دلشان می‌خواهد، خواه شدیدن محافظه‌کارانه فکر کنند. اما این آنها هستند که می‌پندارند راه صحیح، راه آنهاست و اگر متوجه شوند تو کاملن با عقاید آنها مخالفی، طرد خواهی شد و گاه وجودت دردنیا اضافی خواهد بود. مشکل اصلی از اینجا آغاز می‌شود.


پ.ن.
بعد از چند ماه خرابی موتور بلاگ‌رولینگ و خاک خوردن صندوق‌خانه‌ی دوستان و لینکستان، دوباره برق را با سیم‌های گوگل‌رولینگ وصل کردیم. با راهنمایی‌های رادیو زمانه و آقای پاسپارتو. باید از دوستان خوبم که آنسوی اقیانوس‌های دور، پس چندین هزار کیلومتر فاصله با قلبشان اعتماد من را جلب کردند و کمکم کردند تا تعمیرات را انجام دهیم تشکر کنم.