امروز از آن روزهایی بود که در سکوت بدرقه میشوند. کسی حتا نزدیک نمیآید تا زمزمهای در گوشات آغاز کند. چه برسد به حرفی در نگاهی. ظهر بیانیهی یازدهم را که خواندم مثل پسربچههای کوچک در کوچههای تنگ کودکی خوشحال شدم. به گمانم بیانیهی یازدهم زیباترین از نظر مفهوم و نگارش و ادبیات و کاملترین بیانیه تا کنون است. تشکیل دادن هستههای اجتماعی و فعالیتهای جمعی بدون توقف برای راه سبز امید همان کاری است که ما میکنیم. خوشحال بودم که هدفمان همان منظور و مقصد موسوی است. ما یک گروه شش نفره هستیم و کارمان آخرهای شب با اسپریهای سبز شروع میشود.
روزهای اول هر کجا که میخواستیم چیزی بنویسیم خالی بود اما چند شبی است کمتر دیواری را پیدا میکنیم که برای ما خالی گذاشته باشند. قبل از ما گروههای دیگر سبزش کردهاند. و این خود باعث فریادی آرام از سر ذوق در ماشین میشود. همه میخندیم. از اعضای گروه کسانی که بتوانند در گروههای دو نفری یا سهنفری شرکت میکنند. هر شب محلهها عوض میشود. روی دیوار خانهها و ادارات دولتی نمینویسیم چون فردا صبح زود پاک میشود. مکانهای بیصاحب و در دید مردم بیشتر ماندگاری دارند. مثل صندوقهای پست و صدقه، کیوسکهای ولتاژ برق، و دکههای مخابراتی و تلفنهای عمومی، تیرهای چراغ برق و تنهی درختان، گاهی بلوکههای سیمانی جدولهای خیابان.
من تحریمی بودم یادتان که هست. اما حالا میبینم از سبزهای دو آتشهی قبل از انتخابات بیشتر فعالیت میکنم. اخبار ایران جز بزرگی از زندگی روزمرهام شده است و نمیتوانم کاری که شروع کردهام هیچگاه نیمهکاره رها کنم. وقتی با اعتقاد به راهی، آن را انتخاب میکنی هیچگاه از میانهاش بازنمیگردی. من از آنها هستم که تا آخر خواهم رفت. وقتی راهی را آغاز کنم عقبنشینی از آن را نوعی ترس یا ناتوانی در برابر سنگینی تحملناپذیر هستی میدانم. ایستادن در برابر باد بهترین روش دیدن راه و انتخاب صحیح مسیر است، آنها که در برابر هر نسیمی سر خم میکنند راهشان به ناکجا ختم میشود.
ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی
حال دل بیهوش را هرگز نداند هوشمند
بیزار گردند از شهی شاهان اگر بویی برند
زان بادهها که عاشقان در مجلس دل میخورند
"مولانا"
+ بیانیه شماره 11 میرحسین موسوی خطاب به ملت ایران
+ رستاخیز سبزجامگان
+ شهدای سبز
+ من غیرمذهبی نه ضد مذهب