از طریق سایت آرش حجازی:
جناب آقای محمود احمدینژاد، در سه ماه گذشته، میلیونها ایرانی، به زبانهای گوناگون، در تبلیغات قبل از انتخابات، در روز انتخابات، در اعتراضات بعد از انتخابات، روز ۲۵ خرداد، روز ۳۰ خرداد، روز قدس و روزهای دیگر، با دهها شکل اعتراض مدنی علیرغم سرکوبهای بیامان و بیرحمانهی شما و همکارانتان، به شما اعلام کردند که شما را نمیخواهند. حتی یک بار هم از خودتان پرسیدید که این مردم چرا از شما راضی نیستند و به بهای از دست دادن امنیت و حتی جانشان این نارضایتی را به شما اعلام میکنند؟ گاهی، در میان توجیههایی که حتی خودتان هم به آنها باور ندارید، در فواصل جلساتی که با همکارانتان گذاشتهاید و در آنها از شرق تا غرب عالم را مسئول برانگیختن مردم برای اعتراض به روشها و سیاستهای خودتان دانستید، از خودتان پرسیدهاید که چرا این مردم ساکت نمیشوند؟
ادامه ...
از طریق: Fcuking Wasted
دلم یه دوسـتِ دختر دیوونه ی یاغی بی کله میخواد کسی که ساعت 12 شب بگه بیا کله کنیم بریم اتوبان گردی کسی که زنگ بزنه بگه دم travel agency واستادم دارم برا پس فردا بلیط میگیرم بریم جزیره، پایه ای دیگه؟ کسی که بین مسیر یهو بگه این رستورانه رو تا حالا ندیده بودم، پارک کن بریم توش ببینیم چی میگه کسی که کله سحر زنگ بزنه بگه من الان سکـس میخوام، میای یا بیام
از طریق: آهو نمیشوی به این جست و خیز
از کابوس های شخصی من یکی هم این است که کسی برگردد بهم بگوید دارم محدودش می کنم! ترس از شنیدن این جمله اینقدر ها در من ریشه دار هست که گه گاه به بی تفاوت بودن متهم بشوم. به عبارت بهتر از آن ور بوم افتادن است این قضیه برای من. راستش این اتهام را هزار بار ترجیح می دهم. تعجب می کنم وقتی کسی را می بینم - دوست دختر یا پسر یا همسری - که هزار بار به طرف زنگ می زند و می پرسد کجاست و چه می کند و با کیست و...! من حتی چیزهای عادی را هم سخت می پرسم. اساسن پرس و جو کردن از این دست چیزها عصبی ام می کند.