این گرگهای وحشی سیاهپوش را که امروز دیدم در تمام روز درود میفرستادم بر شرافت و وجدان محمدرضا پهلوی که چنین نکرد با مردمش و مشتی خاک برداشت و رفت. این کودتاچیان تا دندان مسلح با لباسهای سیاه و هر کدام یک باتوم برقی بر کمر بسته در خیابانها چون قوم مغول جولان میدادند و هر کسی که فریادی میزد بر خلاف میلشان به او حملهور میشدند و به تاریکخانهشان میبردنش. براستی این لباسهای سیاه نیروهای ضد شورش زیبنده شان است. آنوقت اسم حکومتشان را جمهوری میگذارند، آنوقت میگویند با عشوه که در کشور ما آزادی نزدیک به مطلق است، آنوقت رویشان میشود پشت تریبونهای نماز جمعه از اسلام سخن میگویند. شما که روی طالبان را سفید کردهاید. شما که نیرنگ و ریایتان اسراییلیها را درس میدهد. براستی فکر کنید اگر این حد از خشونت آشکار را پهلوی با مردم میکرد آیا هنوز سلطنت خاندانش پابرجا نبود؟ کی در حکومت او در زندانها تجاوز کردند؟ کجا او مردمش را به باتوم برقی نواخت و این میزان نیرو در خیابانها گماشت تا تاجش را حفظ کند؟ چه کسی را چون کودتاچی بر مصدر امور گذاشت و به او اختیار تام داد تا با مردمش چنین کند؟ کی نظامیان چنین گسترده در تمام امور مملکت دخالت میکردند؟ بگذارید در روز 22 بهمن درود بفرستیم به شرافتش که اگر دیکتاتور هم بود اما، جلاد نبود.
پ.ن. بنده هیچ تعلق خاطری به حکومت پهلوی ندارم و همیشه منتقد اشتباهات آنها و معرف کارهای نیکشان بودهام، به عنوان یک بیطرف. این نوشته تنها خشونت خیابانی و برخورد با مردم کشور را از جانب حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی با هم مقایسه میکند.
پ.ن.دوم. لحظهای قبل صدای چندین موتور را شنیدم و در کوچه داد و فریاد. پشت پنجره رفتم دیدم نزدیک صد موتورسوار سیاهپوش با لباسهای سیاه در کوچه میخواهند با صدای موتورهایشان زهر چشم بگیرند. چند دقیقهای دور زدند و بعد پشت ماشین سیاه صاحبشان رفتند به خیابان بعدی. این روزها را در ذهن بسپارید که بدانیم تاریخ چگونه با آنها رفتار خواهد کرد.