February 17, 2010
داستان لولیتای من

خب شما هم اگر مثل من لولیتا می‌داشتید حتمن باید دردی مشترک را تا حالا احساس می‌کردید. می‌دانید که او بعد از انجام هر اشتباهی و هر کاری که دلش می‌خواهد می‌تواند با یک نگاه شما را سحر کند و در پایان از او خواهش کنید که به جای قهر کردن کمی حرف بزند. نگاه‌هایش برای آتش زدن یک جنگل بارانی کافی است. می‌سوزاند. خودش اما نمی‌داند. این درد مشترک همه‌ی دوستان لولیتا است شاید، که هیچ وقت نمی‌توانند بابت هر اشتباهی او را سرزنش کنند. چرا که اگر نگاهش را بگیرد همه فانی هستیم. پس پاینده باد لولیتای بی‌وفا و برق نگاهش. همین.


http://www.dreamlandblog.com/2010/02/17/p/01,26,09/