منتظر بودم زنگ بزنی. زنگ بزنی و جوابت را ندهم. تا بدانی اینجا همیشه دلی برای شنیدن دلتنگیهایت منتظر نیست. با زندگی همانطور که رفتار کنی، پاسخت را میگیری. آغوش دوستی را انتخاب کردم و میروم تا با او بخوابم. شاید در بستر داغ او انتقام رفتارت را از تو بگیرم.
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
" حافظ "