زندگی در کشوری که بازاریان پایتخت نه برای ندا، نه برای امیر جوادی فر، نه برای سهراب و اشکان و کهریزک و پزشک کهریزک و کوی دانشگاه و همهی خونهای بیدلیلی که بر سنگفرشهای مبهوت ریخت خم به ابرو نیاورند و تنها برای اظهارنامههای مالیاتی یک هفته در اعتصاب و تعطلیلی باشند سخت است. ملال آور است. مشمئزکننده است. تنفربرانگیز است.
پ.ن. خیلی دلم میخواست به تکتک کسانی که اساماس میزدند به برنامهی یک جهان یک جام و پیشبینی میکردند مسابقات را تا شاید در لیست برندگان کمک هزینهی سفر زیارتی قرار بگیرند زنگ بزنم و بپرسم شما سبزید یا نه؟ اگر سبزید مگر تحریم اساماس را فراموش کردید؟ چرا به رضایت و لبخند پول خود را به گلوی دولت کودتا زده و سپاه میریزید؟ آخر حافظهی تاریخی ما کم است قبول، یک سال گذشته و قول و قرارها را که نباید فراموش کنیم. داستان این کودتا و این خونها مگر باگذشت یک سال و ده سال از یادها میرود؟ افسوس بر این عامهی بیفکر. افسوس.