August 03, 2010
دور از دامان پاکت دست دگران

راجع به ایران و سرزمینی اجدادی‌مان سخن می‌گویم. ایران‌پرستی از نظر من مضموم و افراط است اما ایران دوستی را می‌پسندم. گرچه وطن آدمی تنها در قلب کسانی است که دوستش دارند، یک وجب خاک اینجا یا آنجای جهان توفیری نمی‌کند در سرنوشت ما. آدم باید جایی زندگی کند که راحت باشد جدا از حس‌های نوستالژیک مرسوم. شاید باید روزی بفهمیم که نوستالژی زیادی برای آدم نان و آب نمی‌شود. اما می‌توان دوستش داشت. می‌توانیم نپرستیم‌اش اما می‌توانیم هم که برایش کاری کنیم که رؤیای آبادی‌اش در آینده‌ی نزدیک، لطیفه نباشد.

با گرامافون سرزمین رویایی ایران ایران محمد نوری را گوش کنیم. به راستی ما سبزها بی‌شماریم؟ چطور برای اسم خلیج فارس صدها نامه به هم می‌زنیم و دعوت می‌کنیم که امضا کنید و برای سد سیوند و برای هزاران چیز و ناچیز مربوط به یک گربه‌ی مریض احوال. اما یک سال است این درد شهدای سبز را می‌بینیم و نامه‌های مادران داغدار را می‌خوانیم و برای دیگران می‌فرستیم و اما همه چیز فقط در کیبورد خلاصه می‌شود.

به گمانم پتانسیل جنبش سبز بالاتر از این است که دیده می‌شود. چندین بار من و دوستانم دعوت به اسکناس‌نویسی کردیم و گفتیم این کمترین کار است. بگذارید این دولت کودتایی را کلافه کنیم. باید هر اسکناس رویش فریادی از ما ثبت باشد اگر واقعن بی‌شماریم. این نه ترس دارد نه ریسک. نه دیوارنویسی است که بعضی جا بزنند و نه جمع شدن مقابل اوین. این ساده‌ترین کار است و از مادر باردار تا یک جوان پانزده ساله سبز می‌تواند شریک باشد. این متن را بخوانید دوباره و چندباره. فراموشی درد مزمن ماست. آن شب‌ها و روزهای دلهره و ترس را فراموش نکنیم. بوی باروت و گازهای خفه‌کننده را. هنوز باور دارم اسکناس‌نویسی کمترین راحت‌ترین و ساده‌ترین کار اهالی بی‌شمار جنبش سبز است. این را تبلیغ کنیم و نگذاریم درد جانکاه این آلزایمر سیاسی باز ما را از پا درآورد.

+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: ای‌ ایران ایران. زنده‌یاد محمد نوری


http://www.dreamlandblog.com/2010/08/03/p/03,00,33/