خبر: محکومیت حسن اسدی زیدآبادی به پنج سال حبس تعزیری
متن زیر برای سرزمین رویایی ایمیل شده بود. نوشتهی یکی از دوستان حسن اسدی زیدآبادی است:
ايران نبودم كه ايميل زدی و خبر دادی كه به متاهل شدن فكر میكنی، خنديدم و نوشتم رفيق ما كه تازه دانشجوی فوق شديم، هنوز هيچی نشده میخوای خودتو گرفتار كنی؟ به آخر روز نرسيد كه جدی جواب دادی نخير، ماجرا قديمیتر از اين حرفهاست و طرف همكلاس سالهای ليسانس بوده. وقتی برگشتم يک روز پس از كلاس مبانی فلسفی، دختر ريز نقش و معصومی را نشانم دادی و گفتی قرار است همسر آيندهات باشد... آن روز عصر با چند نفر ديگر از دوستان بيرون رفتيم و من دختری را كه نشانم دادی سرشار از احساسات زنانه، عشق و عاطفه يافتم. احساس كردم زيادی به تو وابسته است و احتمالن هيچ گاه نمیتواند از تو دور باشد. چند روز بعد توی دانشكده اين را رو در رو به خودت گفتم كه او زيادی يرای همسر يك فعال سياسی بودن لطيف و شكننده است گرچه بسيار مهربان و شيفته تو بود. در جوابم سكوت كردی احتمالاً چون تو هم عاشق بودی و عشق...
تاريخ عروسی كه معلوم شد فهميدم من آن روز باز هم ايران نيستم. دو روز پيش از عروسی به خانهتان آمدم و هنوز بر سر حرفم بودم. نگاهم را خواندی ولی چيزی نگفتی. با هم گفتيم و خنديديم و شب من به سفر رفتم.
حالا سه سال از آن روزهای دانشكده گذشته، ديشب كه شنيدم حكمت آمده با خودم كلی كلنجار رفتم كه چه طور به عاطفه زنگ بزنم و اصلاً چه بگويم كه اين دختر طفلكی اذيت نشود. امروز صبح دستم به تلفن رفت. راستش حسن اين نامه را مینويسم كه بگويم من حرفهای سه سال پيشم را پس میگيرم. من شرمندهام پسر. امروز آن سوی خط عاطفه استوار و محكم (گرچه غمگين) از تو میگفت و من اين سوی خط اشكهايم جاری بود. من بودم كه شكننده به حرفهای او گوش سپرده بودم.
حسن من شرمندهام. عاطفه از فردا در همان دفتری كه تو كار میكردی جای تو كار میكند و تصميم گرفته اين پنج سال را با اميد و صبر سپري كند تا تو زودتر آزاد شوی.
خداحافظی كه میكرد او بود كه مرا دلداری داد و گفت: "اين نيز بگذرد". حرفش يادم میماند. من حرفم را پس میگيرم حسن.
الف.سين
بيست و دوم شهريور هشتاد و نه
+ نحوه دستگیری حسن اسدی زیدآبادی از زبان همسرش
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml