October 29, 2010
تاسف‌نامه برای هادی خرسندی و مرضیه
برای مرضیه نوشتن سخت بود و من خودم را خلاص کردم. متن هادی خرسندی را که خواندم دردم آمد. توجیه کردن اشتباه مرضیه در ۱۷ سال آخر عمرش اشتباهی بزرگ است. گرچه شاید وقتی مهمان عده‌ای یونیفرم پوش باشی که از چارقد‌های یک رنگشان هنوز خون پاک‌ترین فرزندان این خاک در هشت سال جنگ با عراق می‌چکد چاره جز ثنا باقی نمی‌ماند. بهنود به اشتباه برای خرسندی می‌نویسد:

نمی دانستم در سخنرانی های بی مقدمه و به قول موسیقیائی ها بداهه نوازی هم چنین چیره دستی. بعضی جاهایش دلم شور می زد، برای تو و هم برای آن ها که نشسته بودند به شنیدن و دلهره در نگاهشان پیدا و ابتدا که آرام کف زدند پیدا بود. گرچه می دانی با آنان هیچ همراهی ندارم اما یکی باید قبل از این که خاک سرد شود این ها را می گفت. یکی که انیفورم تنش نباشد. یکی که به ربط سازمانی نیامده باشد. و تو بودی . تو بودی که حق ادا کردی و پاسخ همه لذت ها را دادی که از صدای مرضیه بردیم.

هادی خرسندی می‌گوید:
تعجب کردم که بعضی‌ها فارسی حرف زدن آدم را به زبان دلخواهشان ترجمه ميکنند. روی فيلم کليک ميکنند و صدا را ميشنوند اما به کاغذ که نقلش ميکنند چيز ديگر ميشود!

من اما از روی فیلم مربوط به این سازمان منحوس تکه‌تکه عینن با دقیقه، حرف‌های هادی خرسندی را در زیر می‌آورم:

دقیقه ۳:۵۳: آیا مرضیه محبوبیتش را از دست داد؟ اگر فکر می‌کنید که مرضیه با پیوستن به سازمان سیاسی شورای مقاومت، رفتم که رفتمش یک‌جور دیگه شد ؟ اتفاقاً خیلی بهتر شد. چیزی را از دست نداد و اگر بخواهیم محاسبه کنیم خیلی چیزها بدست آورد

دقیقه ۴:۳۵: من عضو هیچ سازمان سیاسی نیستم اما مرضیه رو تحسین‌اش می‌کنم بابت حرکت بزرگی که در هفتاد سالگی کرد.

دقیقه ۶:۱۹: مرضیه را ستایش می‌کنم که نه به خاطر مشتی دلار و نه به خاطر الاف و الوف دولتی نه در موقعی که قدرت تشخیص‌اش رو از دست داده بود آمد و یک تصمیمی گرفت که این تصمیمش اگر به خاطر منافع شخصی‌اش هم می‌بود اقلاً تصمیم قشنگ و به جایی گرفت. به اضافه‌ی این افتخار که مبارزه را آغاز کرد و صدای خودش رو رسوند به گوش هموطنان در داخل ایران. هر بهره‌برداری که سازمان مجاهدین یا شورای ملی مقاومت از داشتن مرضیه هر لحظه کرده نوش جانش باد برای اینکه همینه دیگه یکی زده یکی برده دیگران توی سرشون می‌زنند یا حسادت می‌کنند.

دقیقه ۷:۳۶: آن‌هایی که فکر می‌کردند با پیوستن مرضیه به یک سازمان سیاسی محبوبیت مرضیه پیش آن‌ها از دست رفته قطعاً پیش آن‌ها باید از دست رفته باشه. این طرز تفکر ضد دموکراسی است. که ما یک هنرمندی را به خاطر اینکه فعالیت سیاسی می‌کند در سازمانی که ما دوست نداریم بخواهیم این هنرمند را دوست نداشته باشیم.

دقیقه ۸:۳۸: در این لحظه تشکر می‌کنم به سهم خودم بر سر مزار هم گفتم از سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت که اون دینی رو که همه ملت ایران به مرضیه داشتند و من داشتم و ما اگر دستمون نرسید شما جای ما تا آخرین لحظه مرضیه رو پرستاری کردید از همتون سپاسگذارم ممنونم از همتون.

هادی خرسندی از یک عده خونخوار تشکر می‌کند. عده‌ای درمانده و دفن شده در ذهن اکثر ایرانیانی که فراموش نمی‌کنند در روزهای توپ و تانک و گلوله و آژیر قرمز و فریاد و خون در بوشهر و خرمشهر و آبادان دست در دست صدام به هم‌وطنان خود می‌خندیدند. به راستی در کجای تاریخ چند بار نوشته شده است عده‌ای به دشمن پناه ببرند و گلوله به سوی خویشان و هم‌وطنان خویش در آسمان رها کنند که آزادی و دموکراسی چنین است؟ عده‌ی زیادی حاضرند در کشور خودشان به دار کشیده شوند به ناحق، اما دست در دستان پلید این جانیان نگذارند.

شاید مرضیه ۱۷ سال پیش مرده بود. وقتی تصمیمش را گرفت که با این‌ها باشد و مردم کشورش سعی کردند خاطرات خوبشان را با او فراموش کنند. هنرمند زیر چشم تیزبین مردمش بوده و هست و با هر تصمیمی خودش را بالا و پایین می‌برد. مگر می‌شود پیوستن یک هنرمند به یک سازمان منحوس قلب مردم کشورش را نشکند؟ سرنوشت علیرضا افتخاری و شریفی‌نیا و دیگران را به هادی خرسندی یادآوری می‌کنم. آن یکی عزیز می‌ماند و عزیز می‌رود که با مردم باشد و با مردم بماند. هر کجای دنیا که باشد حقیقت را بگوید. فرد را باید با حقیقت سنجید، نه حقیقت را با فرد. متأسفم برای هادی خرسندی که در روز روشن حرف‌هایی می‌زند که بر مردم است و خریداری ندارد و پس از آن برای دفاع از خودش پشت جمله‌ی: این‌ها حرف‌های من را عوض کردند پناه می‌گیرد. در زمانه‌ای هستیم که دیگر نمی‌شود با مقاله‌ای حقیقت را قلب کرد و وارونه به خورد مردم داد.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml


http://www.dreamlandblog.com/2010/10/29/p/04,06,52/