سلامتی دو کاندیدایی که شرافتشان را به حکومت و قدرت نفروختند و با ما ماندند، هر چند هیچ کدام از ما تصورش را هم نمیکردیم.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
سلامتی دو کاندیدایی که شرافتشان را به حکومت و قدرت نفروختند و با ما ماندند، هر چند هیچ کدام از ما تصورش را هم نمیکردیم.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
از زمانی که مهاجرت کرده بود بیست سالی میگذشت. در طی همه این سالها حتا اسمش را هم عوض کرده بود. یک اسم فرنگی و برازنده انتخاب کرده بود. میگفت: دیگر کسی مرا اینجا به اسم ایرانی ام نمیشناسد. چه سر کار و چه همسایهها همه او را با نام فرنگی اش میشناختند. و من فکر میکردم اگر حکومت ایران باعث فرار او شده بود در سالهای اول انقلاب، پس او چرا از خودش فرار میکرد؟ رفتارها و افکارش همان ایرانیبازیهای معروف و مشهور بود که همه میدانیم. افکارش قدیمیتر از نسل قبلتر از خودش بود حتا.
و من به یاد حرفهای رفیقم میافتادم که داشت از مهاجرت شدید ایرانیان به تورنتو مینالید. از تهرانیزه شدن شهر و شوکه شدن اهالی تورنتو از دیدن دختران آرایشکرده قدر یک کیک خامهای و خانمی در حال خرید با لباس شب و آقای عصبانی پشت چهار راه در حال بوق زدن و گاهی متلک گفتن. میگفت گوسفند اگر چراگاهش را هم عوض کنند باز هم گوسفند است. افکار قدیمی و پوسیده، صحبت از غیرت و تعصب قدیمی فیلمفارسیهای مهوع کردن، مردسالاری در خانه و جامعه، چشم و همچشمی و آزارهای زبانی و کلامی و کلیه مواردی که ما به عنوان نقاط تاریک فرهنگ ایرانی میشناسیم چیزهایی نیستند که با تغییر سرزمین ناگهان زیر و رو شوند.
سرزمین را راحت میشود عوض کرد. فوقش چهار سال پشت در سفارت مینشینی تا نوبت پروندهات شود، فکر را فرهنگ بیمار را به این راحتی نمیتوانی ذرهای تغییر بدهی. باید خیلی شجاع دل باشی که به سراغ فکرت بروی و خانهتکانیاش کنی و زیادیهای کپکزدهاش را بگذاری داخل سطلآشغال جلوی در. این را من زمانی بیشتر درک کردم که در یک کنسرت ایرانی زنان و دختران را با لباسهای شب دیدم و مردهای مست را طبیعتن در حال چشم چرانی. تعجبی نداشت وقتی میانهی موزیک دو نفر یقه هم را چسبیدند و شروع کردند به کتک کاری. دلم میخواست همهی فرهنگ دو هزار و پانصد ساله را بالا بیاورم.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
اندکی کهریزک، باتوم، شکنجه، اعتراف نمایشی، سر در چاه توالت، گاز اشک آور، عبور با ماشین از روی آدمیزاد، کشیدن ماشه روی قلب مردم، ناپدید شدن متهم، زندانهای طولاتی، بازداشت بدون ابلاغ حکم، وکلای زندانی، شنود تلفنی، بزغاله و میکروب و خس و خاشاک شدن، تورم پنجاه درصد، برگههای رأی تا نشده، شکستن شیشههای خانهها و ماشینها، خودکشی شدن پزشکان مربوط به جنایات و مهروزیهای دولت محترم، عدم صدور مجوز برای برگزاری بزرگداشت خس و خاشاکها، شنیدن چند صد تن دروغ بدون مالیات بر ارزش افزوده، زندانی بودن هر آن کس که حرف حق بزند، تبدیل زندان اوین به دانشگاه و نظامی شدن دانشگاههای کشور، ناپدید شدن سازمانهای کم اهمیت چون برنامه و بودجه و دانشگاه ایران، تبدیل تلویزیون ملی به رسانه میلی، تفتیش اذهان، تعقیب افکار و اندیشههای غربی، دشمنی با علوم انسانی، جنگیدن با دانش و نوآوری و ….... سحر عاقبت نزدیک است.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
دوستان سبزی که هماکنون در حال اساماس زدن و تبریک این عیدهای عربی به هم هستند یادشان رفته گویا پارسال مخابرات را تحریم کردیم و سپاه پنجاه و یک درصد مخابرات را خرید و با هر اساماس شما جیب صاحبان کهریزک پر پول میشود. چرا حافظه تاریخی ما اینقدر ضعیف است؟
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
بعدتر دیگر چلچراغ نمیخریدم. فقط میدانستم هست. همین بس بود. برای نسل جوان تازه دانشگاه رفته و ترم اولی هیچ چیز شاید جای چلچراغ را پر نمیکرد. پنجرهای بود به سوی دنیای بیانتهای وب و موزیک و ترانه و ورزش. امیر مهدی ژوله کودک فهمیم مینوشت و نیما اکبرپور دنیای اینترنت را معرفی میکرد و شرمین نادری جواب نامهها را میداد و کلی اسم دیگر که خاطرم نیست. و تحریریهای که هر چند وقت تازه میشد. چند باری قرار شد برایشان مطلب بفرستم و هر بار با تنبلی و سر شلوغ من داستانش تاخیر شد.
هفتهی پیش در ادارهی پست بودم بستهای را پست کنم خانمی کنار من ایستاده بود و به جز مقداری تنقلات و خرت و پرت، انبوهی مجله برای پسرش در فرنگ میفرستاد. زن دیگری ازش پرسید: اینها را برای چه میفرستید؟ گفت: پسرم تنهاست. خودش سفارش میکند برایش بخرم و بفرستم و شبها که خسته به خانه میآید بشیند و چند صفحهای بخواند. به مجلهها نگاه کردم نیم بیشترشان چلچراغ بود.
با معصومه ناصری موافقم. بارها بعد از کودتا منتظر توقیف چلچراغ بودم. با این همه باز هم عمر درازی کرد. در سرزمینی که روزنامههایش پیش از انتشار توقیف میشوند این نه سال عمر نوح است. اما به گمانم راهی که چلچراغ برای نسل جوان باز کرد و تعدا بیشماری روزنامهنگار خبره و آشنا به زبان این روزهای بچههای نسل سه و چهار به دنیای مطبوعات ایران هدیه کرد قابل بستن و فیلتر شدن نیست. به زودی نام بچههای چلچراغ را در روزنامههای دیگر یا جایی که کوچکترین فضایی برای تنفس داشته باشد خواهیم دید. هر کدام از آنها چراغی خواهند شد که گوشهی تاریکی را روشن خواهند کرد، گیرم که با هم نباشند. چهل چراغ منتشر در سراسر این تاریکیها، بهتر است از چلچراغ آویزان اما کمنور.
+ کافه ناصری: چل تا چراغ خاموش
+ عصیان: چلچراغی که به خانه روا نیست
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
+ آذر ۸۴: شهیدای شهر
+ مرداد ۸۵: تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟
+ آذر ۸۵: به یاد آر !
+ آذر ۸۶: به یاد آر !
+ آذر ۸۸: شهیدای شهر !
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
مامان مریض شده و من دورش پروانه. تنها کاری که عصرهای سرد پنجشنبه میشود کرد و آدمیزاد را کسل نمیکند قهوه خوردن و گپ زدن با خانواده است. کنارش روی تخت نشستم و در حالیکه امیدوار بودم بشود حالش را خوب کرد پوشهی فایلهای ویدیویی سبز را باز کردم و با هم دوباره مرور کردیم. خبرها و نامههای جدید نوریزاد و مصطفایی را برایش خواندم.
هر چند وقت که اشکش را پاک میکرد زیر لب کودتاچی و دیکتاتور را نفرین میکرد. سربازان سیاهپوش را نفرین میکرد. باتومها را لعنت میکرد. با خودم فکر کردم هیچ دیکتاتوری تاکنون نتوانسته از پس نفرینهای مادران سرزمینش فرار کند. مطمئنم این نالهها و نفرینهای مادرانه روزی دمار از روزگارشان در خواهد آورد. این روز را به یاد داشته باشید که من چه وقت گفتم. زندهباد آزادی و سلام بر روزهای سبز در راه !
+ بخوانید: نامهی امروز محمد مصطفایی
+ بخوانید: نامهی امروز محمد نوریزاد
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
هنر بیانتهاست. هر کس هر کاری دلش بخواهد میتواند بکند. آزادی همین است. من فقط نظرم را میگویم. و آن هم این است که عکسهای امثال تهرانی و کیانیان برایم با عکسهای یک عکاس آماتور هیچ فرقی ندارند و حاضر نیستم وقتم را در نمایشگاههای سلبریتیهای ایرانی اینگونه هدر کنم. دلایل من قدری فرق دارند و این وابسته به نوع نگاه من به دنیا است.
کسی میتواند مترجم باشد مجسمهساز باشد، شاعر باشد و هنرش را هم بفروشد نوش جانش. اما کسی اگر با نردبان بازیگری رفت بالا و معروف شد مثل تهرانی وامهایش را از مشایی گرفت و نمایشگاه زد و هر عکسش را فلان قدر گزاف فروخت این برای من غیر قابل پذیرش است. یعنی همه میتوانند بروند چنین نمایشگاهی و بهبه و چهچه کنند من نمیروم. حالا این یاکریمها که آقای کیانیان عکسشان را گرفته و میگوید کلاغاند دانهای سه میلیون و پانصد خدا بدهد برکت به اوضاع آشفتهی هنر این سرزمین که غورباغهها هم هفتتیر میکشند.
چند عکاس با سابقهی بالاتر از سی سال میشناسید که گنجینهی عکسهای تاریخی و اجتماعی ارزشمندشان دارد خاک میخورد لای خنزر پنزرهای خانهشان؟ چند هنرمند نقاش؟ چند مجسمهساز؟ چند نوازنده میشناسید که در تنهایی غریب خویش ماندهاند و آثار هنریشان جز رنگ خاک، رنگ هیچ نمایشگاه داخلی و خارجی را ندیده است. یکیشان میشود مکرمه قنبری. همه که این شانس را ندارند. برای این میگویم که شخصن درگیر چندین نمایشگاه بودهام و با چندین هنرمند واقعی دربارهی قیمتگذاری و شهرت بحث کردهام. یک خودنویس گرانقیمت کسی را نویسنده نمیکند و خریدن دوربین هم کسی را عکاس.
حالا اگر فکر میکنید کلاغهای آقای کیانیان و صدای قارقارشان در بلندگوهای نمایشگاه و نمکهای سفید کف آن میارزد بروید قرض کنید و سه میلیون و پانصد که شد میتوانید یک تابلو را بخرید و ببرید خانه وصل کنید دیوار و تا آخر عمر به عکس آن یاکریمها زل بزنید و احساس دیدن کلاغ کنید. کاش لااقل سود نمایشگاه صرف امور خیریه میشد تا خریداران کمتر احساس حماقت کنند. این اولین و آخرین نمایشگاه نخواهد بود. حافظ و سعدی کیارستمی هم از اسلافش بوده و باز هم خواهند بود کسانی که هنر را روی چهارپایهی شهرتشان بفروشند. امیدوارم روزی برسد که شخص را با هنرش بسنجیم نه هنر را با شخص.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
کاهوها را باید میگذاشتم داخل یخچال. کاهو وقتی زیاد داخل آب باشد و زیاد هوا بخورد قهوهای میشود. حساب همهی برگهایش را با وسواس رسیده بودم. تقریبن برق میزدند. در یخچال را که باز کردم دیدم روشن است حسابی سرد و دارد از ته دل کار میکند. دلم برایش سوخت. آخر هیچ وقت ما متوجه نمیشویم وقتی خستهایم و داد میزنیم و خوشحالیم و جلوی کامپیوترهایمان نشستهایم یخچال خانهمان همانطور یکنواخت مثل روز اول کار میکند و ادعایی هم ندارد. ما هیچ وقت سادهترین چیزها را که در اطرافمان رخ میدهند را جدی نمیگیریم.
درش را باز کردم و کاهوها را گذاشتم داخل. کمی داخلش را نگاه کردم که بعدن نگوید به من توجه نکردی. در را آرام بستم. در دلم به این همه پشتکارش آفرین گفتم. شاید اگر خودم بودم وقتی میدیدم صاحبم به من توجه نمیکند کمی انرژی موتورم را کم میکردم تا داغ نشود اما نه آنقدر که غذاها بگندد و همه متوجه شوند و آن آقای کثیف دوباره به سراغم بیاید و پیچگوشتی در جانم فرو کند و اذیتم کند. نمیدانم از اینکه یک یخچال سفید کنار یک فریزر سفید و بیصدا نیستم باید خوشحال باشم یا ناراحت. هر چه که بود فکر نمیکردم گذاشتن کاهوها در یخچال اینقدر سرم را در رویاهایم فرو کند.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
ویکیپدیا: دکتر رامین پور اندرجانی
ببینید: سخنرانی رامین پور اندرجانی پزشک کهریزک
برگزاری اولین سالگرد درگذشت پزشک کهریزک دکتر رامین پوراندرجانی در تبریز
روز جمعه بیست و یکم آبان ماه، مسجد طوبی تبریز واقع در خیابان آزادی
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
وی افزود: جهت امنیت هر چه بیشتر شهروندان ایرانی بطریهای نوشابه قطورتر و طویلتر آماده عرضه به بازار هستند.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
اشکهایتان روی سهتار مسعود شعاری آرام خواهد نشست با بغضی در گلو. زیر پوست این شهر چه دردهایی بیطاقتند. چه بغضهایی میشکنند. یک حکومت کودتایی کثیف مردم سرزمینش را به چه حال و روزی میاندازد. آنها که دارند چمدان میبندند و فرار میکنند و عدهای با مسافرکشی و هزار دروغ و حقه، شب تن خسته به تشک میسپارند. گروهی خودشان را میفروشند، روحشان را میفروشند و اشک میریزند. تنشان را چه ارزان حراج میکنند و با هر ناشناس و غریبهای میروند. و صبح چشمانشان را با رویای یک چک باز میکنند. اما کلیه دانهای چند؟ روح من، روح تو، دل شکسته سیری چند؟ کشور ماتم زده، کودتا زده، فقیر و غمزده، متری چند؟
پ.ن. ببینید: بدن فروشی مردان و زنان
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
در تمام این سالها این فاجعه بزرگ هر روز کنار گوشمان تکرار میشد و توجه نمیکردیم. در روزنامهها و در تریبونهای رسمی. و آن به لجن کشیده شدن بعضی لغات پارسی بود بطوری که نخواهند توانست تا چند سال در مقابل گوشهای ما کمر خمیدهشان را راست کنند. هر چه تقلا کردند بیشتر در این باتلاق فرو رفتند. مدفون شدند. و این تکرار مکرر مشمئزکننده، آنها را بیشتر و بیشتر در برابر گوشهای ایرانیان منفور کرد. آنقدر که باید چند سالی بدون شنیدن نامشان بگذرد تا زمینهای افکار ایرانیان چون مراتع بیمصرف آیش شود تا شاید سالهای دیگر بتواند تنها شنیدن نام منحوسشان را تحمل کند.
تعدادی از کلمات بیگناه قربانی این جنایت به شرح زیر اند:
التزام عملی ـ دشمن ـ بصیرت ـ فقیه ـ انتخابات ـ مردم ـ دموکراسی دینی ـ فتنه ـ استکبار ـ مشت محکم ـ جامع الشرایط ـ مقلد ـ صدا و سیما ـ میشود و میتوانیم ـ غربزده ـ بدحجاب ـ سند چشمانداز ـ هنر متعهد ـ فریبخورده ـ سرباز گمنام ـ عوامل ـ مفسد فیالارض ـ مقنعه ـ مکروه ـ جانسوز ـ عترت ـ اخگر ـ تبریک و تسلیت ـ خس و خاشاک ـ چشم فتنه ـ مقطع حساس فعلی ـ به فرموده ـ قاضی ـ حجاب برتر ـ قبولی طاعات و عبادات ـ خود جوش ـ مصونیت ـ فراکسیون اصولگرایان ـ معلومالحال ـ سهمیه ـ تعصب ـ ایرانی اسلامی ـ ممنوعالکار ـ عوامل خودسر ـ فرقههای شیطانی ـ گروهک ـ استصوابی ـ احتیاط واجب ـ ولی ـ معذوریم ...
کلمات مشمئزکنندهی پیشنهادیتان را در قسمت کامنتها بنویسید.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
اگر انسانها با خنده ارگاسم میشدند و با گریه بچه درست میکردند دنیا جای شادتر و خلوتتری بود.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
آنقدر دخترهای ایرانی (بزنیم به تخته یا چیزی شبیه تخته) زرنگ اند و انواع فنهای محیرالعقول شامل پیچاندن و بهانهگیری و … را خوب اجرا میکنند و آنقدر مدیریت یک رابطه با آنها سخت و پیچیده است که وقتی با دخترهای غیر ایرانی صحبت و معاشرت میکنی احساس میکنی با کودک دبستانی گروه سنی الف رابطه داری، و دایم به خودت نهیب میزنی من چه موضوع مشترکی میتوانم با این بچه داشته باشم !؟
پ.ن: پسرهای ایرانی هم متقابلن در این مقوله میگنجند.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
اینجا دلی روشن است.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
بارونام با رقصشون هلهله برپا میكنن
میشينن رو پشت بوم چترشونو وا میكنن
حالا توی كوچهها صدای ساز ناودونه
باد آواره داره تو كوچه آواز میخونه
چه هوايی چه هوايی چه هوایی
بازم اون ابر سياه رو هوا پر میزنه
نمیترسم از هوا كه عشق تو چتر منه
ای دو چشمون سياه تو آتيش گردون من
اين دو تا شعلهی وحشی
چی میخوان از جون من
عشق تو يه كفتره تو چشم من پر میزنه
دم خونهی دلم با خستگی پر میزنه
از تو بارون اومده میلرزه و خيسه تنش
خونههای دلمو يكی يكی سر میزنه
ای دو چشمون سياه تو آتيش گردون من
اين دوتا شعله وحشی
چی ميخوان از جون من
خواننده: سیمین غانم
ترانهسرا: عمران صلاحی
+ با گرامافون بارانی سرزمین رویایی گوش کنید: بارون
+ عکس: از اینجا
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml
+ کودتاچی: سکینه آشتیانی هرگز به سنگسار محکوم نشد
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml