من فکر میکنم به سرزمینی که اگر باغ تصورش کنیم کمکم درختانش ریشههایشان را از زمین به سختی درمیآورند و فکر تنفس در هوای مسموم این دشت خوش و خرم قدیمی را از سر بیرون میکنند و نهالی کوچک و ظریف بودن در باغی غریبه را به درختی ستبر بودن در جنگل آشنای قدیمی در کنار درختان کهنهی پیر ترجیح میدهند. اینگونه شد که ما اینروزها دوری و غربت را صبح که از خواب بیدار میشویم قبل از نور سفید خورشید پشت پلکهایمان حس میکنیم. مثل یک بغض دایمی یا شاید غمی که گلویت را فشار میدهد و فراموش نمیشود. گاهی فکر میکنم اگر انقلاب نشده بود جایگاه کشور ما کجا بود و خانوادههای ایرانی چگونه زندگی را در زمستان هشتاد و نه مزهمزه میکردند.
+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: تکنوازی سنتور. دریا. اردوان کامکار
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml