داشتن شخصیت اجتماعی چیزی نیست که ثمره یک سال یا چند سال کار فرهنگی باشد. نتیجهی نسلها و دهههاست. بوق نزدن، احترام به دیگران، دعواهای خیابانی، متلک گفتن، رعایت نوبت، نریختن آشغال و زباله در خیابان و … را نمیشود طی کوتاهمدت اصلاح کرد و امیدی به نتیجه داشت. و خیلی از ما -خود خود ما- شامل این موارد میشویم.
کارناوال و تشریفات سوگواری هم یکی از این موارد است. ما عادت داریم کاسه داغتر از آش باشیم. هیپنوتیزم میشویم و بیشتر از خانوادهی مرحوم زاری میکنیم. نعره میزنیم. قمه اگر داشته باشیم بدمان نمیآید قمهای هم بزنیم و خودی نشان بدهیم. اینطور آموختیم. کلاس درسمان همان تاسوعا و عاشورا بوده است. اجین است با فرهنگمان و با آنچه در کوچه و خیابان میگذرد.
منتظر بودم چند روز بگذرد و بعد بنویسم. این نحوهی خاکسپاری و سوگواری کاملن بدوی است. اینکه تابوت مرحوم را یک عده روی دوششان بلند کنند و گلهای آدم آن زیر هل بدهند و فریاد و تابوت در حال افتادن و شیون و … خیلی وقت داشتیم تا بیاموزیم میشود حتا به جسد احترام گذاشت. اینکار نشانهی بارز مردمی فحاش و بیقانون در کوچه و خیابان است. مراسم مرحوم حجازی را که دیدم فکر کردم نباید به اصلاح این ویژگیها امید بست. شاید تا پنجاه سال آینده. خانه از پایبست ویران است.
برای من ایدهآل بود مردم منظم در اطراف طنابی بدون هل دادن هم با سکوت و احترام برای مرحوم دعا کنند. گارد تشریفات ویژه تابوت را از مقابلشان عبور دهد و با موزیک و مارش عزا با حضور مقامات کشوری برای آخرین بار تابوت را مقابل دروازهی ضلع جنوبی ورزشگاه قرار دهند. مارش عزا نواخته میشود و یک ملت با فرهنگ برای قهرمانش میایستند و برایش دعا میکنند. کی میشود ما کمی راه و رسم هر چه در دل داریم را نباید بیرون بریزیم بیاموزیم. میشود خودمان را کنترل کنیم. در بدترین وضعیت میشود صبور بود. فکر کرد. فرهنگ عامه را به رخ جهان کشید. ژاپنیها در زلزلهشان نشان جهان دادند لیاقت دارند. کسی فیلمی از شیون و زاری به سبک ما و نعره و فریاد ندید. برای پارهای نان شکم هم را سفره نکردند. سکوت کردند. عقب ایستادند. تا عقلشان بر احساس غلبه کند. و شد آنچه که دیدیم.
در جشنهای دو هزار و پانصد ساله در ابتدای دههی پنجاه چنین مراسمی اجرا و تمرین شد. آنچه برگرفته از کارناوالهای غربی بود. نمیشود گفت آموختن فرهنگ و ویژگیهای مثبت غرب یا شرق یا جنوب ما را شیفتهی آنها میکند. باید دید و آموخت و اجرا کرد تا یک ملت با نسل قبل از خودش متمایز شود.
و جدا از همهی مسایل هفتهی پیش چیزی مثل خوره روح من را خورد و آرام نگرفت. که شیرآهنکوهمردی چنین عاشق چون عزتالله سحابی در کما است و در دنیای مجازی و غیرحکومتی یک صدم اندوه و سوگ مرحوم حجازی را من ندیدم. شاید من اشتباه میکنم. شاید شخصیتهای ورزشی طرفداران پرشورتری دارند. اما گاهی باید اندیشه کنیم و ببینیم مردمان یک سرزمین به کدام ویژگیها بیشتر بها میدهند. ضمن احترام بینهایت برای مرحوم حجازی فکر میکنم سحابی در دروازهی سیاست و حقیقت گلهای بیشتری را گرفته است. بحث مقایسه نیست. صحبت از کمتوجهی مردم به یک سرمایهی گرانبها است. ای کاش اشتباه کنم.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml