+ از آرشیو سرزمین رویایی: ساعت ۵ صبح ۲۳ خرداد ۸۸
( انگار همین دیشب بود. هنوز کسی کشته نشده بود. همه زنده بودیم. تا صبح جلوی تلویزیون. دوستانی که مدام زنگ میزدند. شوک بود. بغض بود. آنها که با اصرار من رای داده بودند من را مقصر میدانستند. تنها شبی بود که یک ملت با بغض خوابید یا شاید اصلن نخوابید. اساماس قطع بود. اینترنت هنوز نفس میکشید. ما شاهدان زندهی یک کودتای سیاه بودیم. قبل از خواب با بغض و نفرت متن زیر را نوشتم و پتوی سیاه نکبت و استبداد را روی سرم کشیدم و خوابیدم )
برای ثبت در تاریخ مینویسم. دارم دیوانه میشوم. ساعت پنج صبح است و هوا روشن شده. نتیجهها به طرز احمقانهای نشاندهندهی تقلب است. در عرض سه ساعت ده میلیون شمردند و بعد از چهار ساعت 24 میلیون.
اساماس ها قطع است. اینترنت پرسرعتم قطع است. بیبیسی فارسی پارازیت دارد. با دایل آپ دارم مینویسم. حرفی ندارم. شوکه هستم. سر درد. عصبانی. و بدبخت. امیدوارم کروبی و موسوی با اتحاد خودشان جلوی این کودتای دموکراتیک بایستند. متاسفم برای خودم. برای شهرم برای کشوری که در آن به دنیا آمدم و برای همهی آرزویهای احمقانه و حقیرم. بدبختی سرنوشت ایران است گویا.
جز بغض چیزی ندارم اینجا بنویسم. لعنت ...
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml