Send   Print

چند سالی هست می‌آید خانه‌مان به مامان در کارهایش کمک می‌کند. اسمش زهرا است و ما بهش می‌گوییم زهرا خانم. آنقدر بوده که دیگر بودنش در خانه احساس نمی‌شود. هر اتاقی باشد وقتی بیرون می‌آید همه جا برق می‌زند. امروز روزه بود. برای ما نهار هم درست کرده بود. احساس خوبی نداشتم که کسی که خودش گرسنه است و غذا نمی‌خورد آشپزی کند. فکر کردم به ایدیولوژی که امثال او را وادار می‌کند یک سری باید و نباید را اجرا کنند. که اگر دقیق و منظم باشد کارهایشان بهشان جایزه داده می‌‌شود. فکر کردم که آنقدر در ذهن زهرا خانم ایدیولوژی قوی است که گرسنه و تشنه در گرمای مرداد کار می‌کند بوی لذیذ غذا را تحمل می‌کند و لب به چیزی نمی‌زند. در دلم جوری که کسی نفهمد به اراده‌اش آفرین گفتم.

دیدم مثل زهرا خانم بسیارند. همه‌ی کسانی که چیزی را مقدس می‌شمرند و برای رضایت آن چیز یا کس از خودشان می‌گذرند. فرق نمی‌کند بهایی یا بودایی باشند. یا مسیحی و یهودی. هدف رضایت اوست. دور خانه‌ی سنگی می‌چرخند و احساس خوبی پیدا می‌کنند غافل از اینکه این احساس خوب همان قدرت ایمان خودشان است که آن‌ها را از سراسر جهان به دیدار خانه‌ای آورده. بعد دیدم به کسانی که ذوب آقا هستند هم باید حق داد. کسانی که احساس کوچکی و نقص می‌کنند با اتصال به قدرتی برتر کامل می‌شوند. این قدرت برتر می‌تواند مجسمه‌ی بودا باشد یا تندیس استالین در مسکو. این ابرمرد از آسمان رسیده می‌تواند بازیگر قانون‌های من‌درآوردی به نام رضایت خدا باشد تا جمعی را از پرستش گوساله‌ی سامری برهاند. او می‌تواند چوپانی باشد یا شاید درختی با شاخه‌هایی رنگارنگ از نذر مومنانی که به آن دخیل بسته‌اند.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml