من کاملن ناامیدم از اینکه با کمی لم دادن کنار ساحل بشود فراموش کرد. خیلی چیزها فراموش شدنی نیست. و هیچ صدای یکنواخت موجهای ساحلی نمیتوانند مارا وادار کنند به فراموش کردن چیزهایی که برایمان مهماند و عزیز. بعضی اتفاقها در زندگی هستند که با هیچ لمدادنی و هیچ آرامشی از ذهن درگیرت پاک نمیشوند. یک چیزی مینشیند آن بالا روی طاقچهی ذهنت و هر تلاشی برای تعویضاش یا کمرنگ کردنش یا ادعای فراموشکردنش محکوم به شکست است.
فعلن کمی صدای موجهای خزر را مهمان من باشید. حدود شش دقیقه. صدایش را زیاد کنید و فکر کنید کنار ساحل بابلسر خوابیدهاید. سعی به فراموش کردن رخدادهای بد نکنید. بهشان احترام بگذارید و اجازه بدهید همان بالای طاقچه باشند. باهشان کنار بیایید. عکس هم همان اطراف بابلسر است. بعد از ظهر که ماهیگیران از صید برمیگشتند و تور جمع میکردند. چند سال پیش. عادت بدی یا خوبی دارم هر جا سفر کنم صدا و تصویر و هر چه بتوانم با خودم برگردانم برمیدارم. برای همین در اتاقم از صدف و سنگ و تیر تفنگ و میوه کاج و دانه بلوط هست تا استخوان لگن خاصره مرده. اینها جدای اسباب بازیهایی هستند که هنوز نگهشان داشتهام، و گاهی باهشان حرف میزنم.
+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: صدای موجهای دریای خزر. شش دقیقه
+ تیتر: تکهای آواز از یک فیلم قدیمی که از کودکی تا الان در ذهنم مثل الماس میدرخشد. حتا صحنههای با دوچرخه در کوچهها چرخیدنش را هم یادم هست. اسم فیلم خاطرم نیست.
+ گوش کنید: دریا موجه در فیلم سازدهنی
+ ببینید: دریا موجه در فیلم بادکنک سفید
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml